بچه ها ما کلا سالی ۲ آلی ۳ بار بریم سفر ، بعد قراره این هفته بریم و دیشب ب پدر شوهرم گفتیم که میخواییم بریم مسافرت انگار کل غم های دنیا اومد تو صورتش. گفت نرین چرا اینقدر میرین مسافرت
با لحن بد هم گفت ،شوهرم هم یکم تند جوابشو داد .حالا من عذاب وجدان گرفتم ک چرا شوهرم تند جوابشو داد ، و از طرفی هم دلم چرکی شده اینقدر که ما هر کار میخواییم بکنیم اینا نع میارن
شما بگین چیکار کنیم آخه ما
بعدشم دیگه آزمون نپرسید کجا اصن میخوایین برین ،به جای اینکه بگن ب سلامت برین و خوش بگذره همش انرژی منفی ان
بهشون نگین😐
کلا مخالف مسافرت هستن ،خودشون هم هیج جا نمیرن هم بخاطر پولش هم میگن خطرنلکه😑
هیچی نگید چیزیم گفتن محل ندین کار خودتونو بکنید حالا مثلا گفت نرید مسافرت شما کنسل کردین
پدرشوهر و مادرشوهر منم همینطورین
۲سال پیش برادرشوهرم با خانواده زنش میخواستن برن مسافرت اینا راضی نبودن
اونام یهو تو راه تصادف کردن و مادرزنه بعد از چند،وقت مرد
ایناهم حالا دیگه ول نمیکنن میگن ما نفرین کردیم و راضی نبودیم برا همین مرد😐😐
عزیزم همه جا همینه حتی اگر خودشونم بهترین سفرارو برن بازم دلشون راضی نیست پسرشون خرج کنه اوناهم برا اینکه خرجتون میشه گفتن
شایدم حسودیشون میشع
چی بگم اینقدر حالم بد شده از دستشون
آخه خودشون هم هیج جایی میرن اصلا مسافرت نمیرن
و من بیشتر بخاطر این حجم از انرژی منفی و نه گفتن و استرسی ک دارن ازشون خوشم نمیاد همش میترسم بریم و اتفاقی بیافته اینقدر ک اینا منفی ان
