یکی همش بهم یه مدت تیکه مینداخت تو فامیل
بشدت ادم مودی بود فک کنم البته
اینکه یه بارم بهم گفت بیا عشقم
اخر ما نفهمیدیم این عاشقه یا چی
یبارم تو همون جمع همه پسرا رفتن بغالی منم خودم پاشدم رفتم
رفتم اون ور خیابون اون از اون ور منو نگاه میکرد
بعدش رفتم اون ور سمتش واستادم که پسرا از بغالی بیان بیرون من برم
یهو اون با یکی از پسرای دیگه فامیل اومد سمتم
و گفت چرا اینجایی و بیا برو