چند سال پیش مامانم کلید خونه داد گفت من امروز خونه نیستم همه میریم خونه مامانبزرگ شهر دیگه تو کلیدو بگیر برگشتی از مدرسه برو خونه
منم وقتی اومدم خونه به خیال اینکه هیچکس نیست محکم گو...دم خیلی محکم
بعد دیدم مادربزرگ و خاله هام و داییام رو مبل نشست من هنوز خجالتم میشه
بگو مامانم نرفته بوده اونا اومده بودن