2777
2789

سلام.من بخاطر مشکلات اقتصادی تو زندگیم.مجبوربه مهاجرت به روستاشدم.ولی ازیه جایی به بعد دیگه نتونستیم اون همه فشاروتحمل کنیم.خلاصه این وسط بابام خیلی دست گیری کردو کمکمون کرد.شوهرمم بنده خداادم آروم و خوبیه.خیلی محترمه.و محترمانه برخورد می‌کنه..پدرم اما وحشتناک آدم تندی هست..که زیاد هم عصبانی میشه..بد دهنم هستش..ولی شوهرم اخلاق بابامومیدونه و تا الان ک یازده ساله باهمیم وقتی بابام حرفی میزنه..یا عصبانیت جلوی بابام حتی سرشونمیاره بالا احترام می اره.خلاصه.تازمانی ک خونه پیداشه خونه بابام موندیم.حدودایه‌ماه شدم بابام منزل عمه م رو اجاره کرد..به اصطلاح میخواست بزرگتری کنه برامون..ماهم رفتیم.سه هفته بعدش عمه م با شوهرش دعواش شد شوهرشوزدو تزخونه بیرون کرد..فرداش پدرشوهرش اومد در خونه ما ک برید ازخونه من بیرون.چون پسرمنو زنش بیرون کرده..شوهرمنم😲

ادامه داره..لطفاً بمونید چون مسیله بزرگی دارم...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

نگو ک خونه رو اچاسمی داده به شوهر عمه م.شوهر عمه م ساده هست خیلی..و همیشه دعوادارن اونا..اومدگف سندبه اسم منه خالی کنید..بعدهرروز یه بحث بود..ابو برق قطع کرد وپسردیوونش هرروز توکوچه دعوا راه مینداخت مجبور شدیم وسایل جمع کنیم بزارم بمونه خودم و شوهرم اومدیم بیرون..بابام ک اون همه ادعایش میشد هیچ کارمکزد..خلاصه بابام و عمه م دست به یکی کرده بودن..و من نمی‌دونم چی ب شدولی خونه رو سند زدن براشوهر عمه من.پول رهنم هنوز برنگردانده..اینم بگم مااصلارابطه نداریم با عمه م.شوهرم میخواست شکایت کنه ولی بابام نزاشت بخاطرخواهرش..خلاصه...ما مجبور شدیم بمونیم خونه بابام.وبااینکه ازپدرما رم خیییلی قدردان هستم اما چقدراذیت شدیم..پدرم بااینکه خوبی زیادمیکنه اما منت زیادمیزاره ..برا من..برا شوهرم...یک با شوهرم با چشمای اشکی از خونه بابام رفت...بعد کلی جنجال و دخالت‌های پدرم حالا دوباره خونه گرفتیم..خونه ش میخایم رنگ کنیم..و دوباره ..پدر دیروز دعوا راه انداخت...حق ندارید رنگ‌بزنید

دیروز ک‌من نبودم بابام تو جمع باهمسرم دعوا کرده..حق نداری رنگ بزنی..کی خونه مستأجری رو رنگ‌میزنه..شوهرم بنده خدا میگه قلاب نداشتم برای زنم کاری بکنم.الن ک میتونم می‌خوام اسایشش فراهم کنم...بابام گفته تو بی بخاری..برش نداری چراهرچی زمت بگه باید بگی چشم..اگررنگ‌بزننی..دیگه دور منو خط بکشید..من بودم ک‌تااینجا رسیدید..من بودم ک شما سرپاشدید حرف منو میخوای. زمین بندازیذ؟شوهرمم‌میگه حالا ببینم جی میشه بابا..اینو ک گفته بابام..دوباره بددهنی کره..تو ترسویی..بی بخاری فلانی...

حالا ما امروز می‌خواستیم خونه رنگ کنیم تا شب خشک شده فردا وسیله ببریم...موندم و چکار کنم...

عمه چه بی ابروی میکنه پدر شما که میدونن عمه تون مشکل داره چرا گفت برین اونجا....

چه می‌دونم.مامانم‌میگه اوناحتما ازاول نقشه داشتن..وگرنه ما یه حتی دیگه خونه دیده بودیم.

چه می‌دونم.مامانم‌میگه اوناحتما ازاول نقشه داشتن..وگرنه ما یه حتی دیگه خونه دیده بودیم.

حالا نقشه بی خیال برین یه جا دیگه ...حالا کاری که شده ....خودت تو دیوار یا شیپور بگرد خونه پیدا کن 

خوب نزار دخالت کنه واقعا دیدی شوهرت هم صبرش تموم میشه هر چی. از دهنش درآمد گفت یه کاری کن قرار نیست تا آخر عمرت از بقیه دستور بگیری این زندگی تو شوهرت 

هیچ کس به خاطر رفتاری که با من کرد عذرخواهی نکرد ، فقط منو به خاطر واکنشم سرزنش کردن :)     

حالا نقشه بی خیال برین یه جا دیگه ...حالا کاری که شده ....خودت تو دیوار یا شیپور بگرد خونه پیدا کن

خونه پیدا کردیم..میگم الان بابام دعوا راه انداخته..حق نداری خونه رنگ‌کنید

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792