بچه تر که بودم ۱۴ سال اینام بود خونه ی مامان بزرگم میرفتم ، داییم لمسم میکرد
یهو به زور میخوابوندم رو تخت میبوسیدم
یا از پشت بغلم میکرد و من حسش میکردم ، ی بارم تو خواب اومد بالای سرم
ومن این کاراشو از ترس آبرو به کسی نگفتم و دیگه هیچ وقت نرفتم اونجا
الان اومده تهران مامانم زنگ کشم کرده که بهش بگو بیاد خونتون و من گفتم نمیخوام و من شرایط مهمون داری ندارم
شوهرمم پیله کرده که خب چرا میگی نه و برای چی
بنظرتون بهش بگم دلیلش و ؟! یا ممکنه بهم بریزه