خانما شما باشین اینجوری جواب جاری رو میدین یا من کار بدی کردم

شوهرم کارشه منو مقصر بدونه نمیدونم چرا از اینا میترسه جوابشونو بده میگه شر میشه و فلان درحالی که برادر شوهر من وقتی حامله بودم رفتم خونشون جوری داد و بیداد کرد سرم و جاریم با خنده نگاهم میکرد یه بار جوابشو نداد گفت دادشمه نمیشه که 

مادرشوهرم کاملا درجریان همه چیز هست چون این اون اوایل زنگ میزد به من نگو میرفته به شوهرش میگفته من زنگ زدم پشت سر خانواده ی شوهرم بد گفتم و اونو مینداخت به جون من بعد ها فهمیدم مادرشوهرم که باهم تو یه ساختمون هستیم تلفن منو یه خط هم تو خونش داره و تمام حرفای مارو گوش میکنه و در جریان همه چیز هست و به روی خودش نمیاره البته بدشم نمیومد کسی به من فحش بده ها و فکر میکنه زرنگه که خط منو گوش میده منم تلفنو شکوندم و گفتم از دستم افتاد حالا فقط از گوشیم با کسی حرف بزنم استفاده میکنم 

نه حرفش بد نبود ولی همش میخواد منو ببره زیر بلیط خودش که من خوبم تو فتنه ای 

اصلا نمیتونه سرش تو زندگی خودش باشه همش دنبال دعوا تو خونه ی منه شوهرمم بشدددت دهن بینه و این میشناستش یه دعوایی خونه من انداخت تا چهار سال بخدا ما درگیر بودیم اصلا از شوهرم سرد شدم بخدا دراین حد فتنه اس 

یه مدت همین شکلی بودم باهاش بعدش 

خانواده ی شوهرم به شوهرم میگن زن تو میخواد خانواده رو از هم بپاشه و ادم گریزه و اجتماعی نیست و کلی حرف دیگه کاری کردن بخدا احساس بیعرضه گی میکنم و اعتماد بنفس اصلا ندارم 

کلا مادرشوهرم از من خوشش نمیاد بدش نمیاد طلاقمو بگیرم و برم خیلیم تلاش کرده و میکنه اینم یجورایی کمکش شده واسه همین ساکت میشینه تا قشنگ با کاراشون من بشم مقصر تمام ولی من بازم به روشون نمیارم باهاشون هیچ وقت تندی نمیکنم و بدی نمیکنم جوابم بدم با خنده و ارامشه ولی کلا باید این جاریمو بزارم کنار به جز این که بدتر کنه چیز دیگه ای برام نداره اگر میخواد زندگیم واسه نیومدن این تموم بشه همون بهتر زودتر تموم بشه والا 

اره خب مقصر اول و اخر خودمم که با همه صمیمی رفتار میکنم نه اینکه واقعا غیبت کنم و صمیمی باشم ها ولی تو جمع قیافه بگیر نیستم با همه قاطی میشم بقیه هم میگن خب این تو جمع اینقدر با طرف راحته حتما اون درست میگه که میره درد و دل میکنه و پشت سر ما حرف میزنه دیگه بعد من میشم مقصر