دیشب سالگرد ازدواجمون بود با این که نداشتم پولی پاشدم براش کادو و گل خریدم یه نامه عاشقونه هم نوشتم گذاشتم تو جعبه اومد و نامه رو خوند خندش گرفت،نامه و گلو گذاشت کنار بدون تشکر و هیچی کادو رو هم گذاشت به کمدش،بعد رفیقش زنگ زد که بیا بریم چایخونه،من بهش گفتم امشب پیش ما بمون اخه خیلی رفیق بازه خیلی تاپیکش هست،باهام قهر کرد رفت اونطرف تر سالم دراز کشید ،هرچی صداش کردم بیاد تو اتاق نیومد وقتیم اومد ۲ساعت کامل سرش تو گوشی بود و پشتش به من بود ،من اینطرف تخت از بی توجهیش کریه میکردم اروم ولی بازم اون خودشو زد به نشنیدن من شام مورد علاقه و لباس خوب و ارایش داشتم که شب قشنگی بشه ولی رفیقش گند زد توش
بعد مه خابید پاشدم رفتم سالن هم دارو بخورم چون ناراحتی قلبی دارم فشارمم میره بالا،اینجوری نبودم شاید ۲ساله اینجوری شدم،
بعد اومده باهام دعوا میکنه بهم میگه تو میخای کمببودای خونه بااتو اینجا حبران کنی من ب قران قسم دنبال پول نبودم و نیستم اینقدر قناعت کردم که خونه ۳طبقه بسازه ۲تا ماشین بخره۲تا گاراج بخره برای خرید یه نوار بهداشتی باید بهش التماس میکردم لباسایی که مال زمان نوزادی بچمه و الان سایزم نی رو میپوشم بچم الان ۵و نیم سالشه،بهم میگه از چشمام افتادی قلبم شکست با این حرفاش افتادم زمین قلبم نمیکشید ب قران قسم من حتی مادرشو حموم میبردم من همیشه برای زندگیمون و خانوادش ۱۰۰خودمو گذاشتم دیشب بهم حرفایی زد که قشنگ نبود که شکستم،طوی این ده سال فقط ما ۳بار بحث داشتیم اونم یکیش ۳هفته قبل بود باز به خاطر رفیق بازی یه بارم دیشب به خاطر رفیق یه بارم ۸سال قبل به خاطر رفیق،خانواده من نه دخالتی میکنن نه هیچی همیشه احترامشو دارن ولی اون اصلا من همیشه خونم تمیزه هر روز همیشه غذا امادست همیشه مناسبتا به یادشم حای اگ پولی نداشته باشم قسطی نسیه ای با یارانه یه جی میخرم براش خیلی ب فکرشم خیلی ولی ما اولویت اون نیستیم،نه زشتم نه غرغروام نه بی ادبم نه هزار چیز دیگه خاسته ها و علایقش عمیشه اولویت بودن برام تاپیکای قبلمو بخونید !الان نمیدونم با خرفای دیشب با این همه سکوت مردنم و هوب بودنم بمونم یا برم خونه بابام ،خانوادم حمایت اونچنانی نمیکنن اذیتمم میکنن اما نمیتونم نگم به پدرم حداقل اون بدونه یا نگم باز خفه شم هرجور میخواد باهام رفتار کنه حالت زن ستیزی داره زنو خیلی خار و تحقیر میکنه
کمکم کنید عاقلانه بهم بگید برم یا بمونم؟به پدرم بگم یا نگم؟؟
من عاشق بچمم اون تنها دلخوشیمه دیشب بارها کفت حق ندارم بچه رو ببرمهونه بابام اون صاحب اختیاره بچه است و ….میترسم ازم بگیردش😭😭😭😭من میمیرم
امشب گفتم خودمو بکشم برا خاهرم وویس بفرستم آبرومو نبرن که خودکشی مردم بگن به خاطر مشکل قلبیش سکته کرده اما بچم چی میشه
شایدم اینکارو کردم خیلی سختمه 😭😭😭😭
دیشب از قلب درد داشتم میمردم ولی نامرد یه خرفایی زد ،خودش میفهمید اشتباهه ولی میگفت میگفت میگفت و من کمرم بیشتر خم میشد ،من حرفای بدی نزدم به امام حسین من همیشه با عقلو منطق خرف میزنم اهل سلیطه بازی جیغو داد نیستم اما اون حرمتا رو شکوند،دیگ نمیتونم بمونم وقتی میگفت زندگیمون تخمیه با اون همه قشنگی که داره اینو کفت گفت از چشم افتادی ،با این همه بدی که این مرد داره موندم به خاطر خوبیایی که داره اون چرا اینجوری گفت!!