س ساله اومدیم سرخونه زندگیمون الان چن مدتیه پای شوهرم درد میکنه کچند وقت پیش زده بود ب کمرش مثل فلجا شده بود یعنی هرکی زنگ میزد کجایی در مغازه نیستی میگفت ال شدمو فلان شدم حالم بده و اینا همه هم میخاستن بیان عیادت...منم دست تنها با یه ادم وسواسی و لجباز ک ن اخلاق داره ن زبون خوش هرکی میرنگید میگفت ترو خدا برا نهار یا شام بیاین وگرنه نیاین...خانوادشو دعوت میکرد بخدا درسته خواهر شوهرام کمک میکردن ولی بابا منم جون ندارم اخرش من باید جمع و جور میکردم الانم زنگ زده یکی از دوستام میخاد بیاد عیادت برا شام ...اخه کی برا عیادت میره برا صرف شام یعنی بی درک تر ازین بشر من ندیدم...چکار کنم این اخلاق گندشو بزارع کنار چون فقط ب این نیست ک احتمالا چن وقت دیگه باید عمل بکنه اونوقته ک پدر منو باز درمیاره