2777
2789
عنوان

دیوانگی گیرافتاده در چنگ بالغانگی

782 بازدید | 20 پست

منظورم ازین عنوان چیه؟

بذارید با ذکر مثال عرض کنم! 

زودپز آقا زودپز!

من سالهاست احساس میکنم یک زودپزم که روشنه به برقه پر از بخارهای ولی اون بیلبیلکش زنگ زده و راحت باز نمیشه که بخارا تخلیه بشه.

من از بیرون خیلی باوقارم، خوب حرف میزنم کلمات ثقیل استفاده میکنم و ازینکه مفاهیم پیچیده رو به بازی بگیرم لذت میبرم. درسخونم، کل عمرم درس خوندم و همه فکر میکنن چه خبره دارم دانش و فلسفه و آگاهی رو میشکافم، جسور به نظر میام، تنها اومدم این سر دنیا، طلاق گرفتم یار خارجکی پیدا کردم، تازه بیماری مزمن هم دارم و تا حالا از خانواده پول نگرفتم.

آزادم که هررر کاری بکنم (اینو با اغماض میگم چون اتفاقا احساس میکنم تو زندان دارم سیر میکنم)

هرجا بخوام زندگی میکنم، هرجا بخوام سفر میرم، معامله میکنم، رفت و آمد و سبک زندگی و همه چیم تحت اختیار خودمه. ظاهرا!

مشکل اینه که من میترسم، میترسم که عاقل و بالغ نباشم، که از زندگی عقب بمونم، که مادر نشم که مسئولیت خانواده ام رو و مادرم رو به دوش نکشم. اینا منو تو مسیر خاصی نگه داشته و این الزامات تبدیل شده به یک اضطراب خورنده همیشگی.

این کارو بکن اینجوری فکر کن، برنامه داشته باش...

باید تصمیم بگیرم! برای زندگی خودم، مادرم، خواهرم، یارم... و هرکاری میکنم نباید بهشون آسیب برسه و این جهنم منه!

خسته شدم از بالغ بودن، ازینکه ی قسمت مادرانه کنترل اون قسمت وحشی و دیوونه رو بدست گرفته.

من دیوونه ترم ازین ظاهری که ساختم و حقا که مورد احترامه، ولی من این زودپز رو پر کردم و حالا فقط میخوام برم. وسوسه درونی من اینه که همه چیزهایی که آرزوش رو دارم و دارن رو بذارم و برم که اون قالب دختر خوب رو پاره کنم که no name و no face باشم...

این سرکوبها نمیتونه تا ابد ادامه داشته باشه... اگه مادر شدم و اونموقع ول کردم چی؟ یا حتی بدتر، اگه هیچوقت به اون قسمت از خودم اجازه دور زدن ندادم چی؟ اگه تماسم رو با واقعیت درونیم از دست دادم چی؟

من زیبام، مورد توجهم، آزادم، باهوشم و خیلی خیلی خیلی غمگینم... I lost the touch of my self 

این سپر خودساخته رو کی بتونم کنار بگذارم؟ کی میتونم واقعا خودم باشم و نترسم ازینکه به دیگران آسیب برسونم یا منو دوست نداشته باشن؟

سوپر ایگوی بسیار فربه من باعث شده که احساس بیگانگی کنم و این صداهای خالص ذهنم رو به حاشیه رونده.

تمام عقل و شعورم میگه که قدر الکس رو بدونم که مرد رویاهامه و در عین حال این غریزه مهارناشدنی میخواد همه چیز رو بهم بزنه.

همونطور که گفتم یک دیوانه در قفس هست که منتظر پریدنه، نمیتونم به حبسش خاتمه ندم و دیوونه و از خود بیگانه نشم و در عین حال اونقدر قوی و عاقل نیستم که بتونم آزادش بذارم و بعد رامش کنم...

اینه چهره‌ی بزرگسالی من!


"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته

چرا با خودت میجنگی شما تیپ شخصیتیت درونگراست یا حداقل مشخصه خصوصیات درونگراییت نسبت به برون گراییت بیشتره .راجع به ترس و اضطرابت خودت باید شکستش بدی

خداروشکر نفس میکشم زنده ام و فرصت دارم .

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

واو چه قلم قشنگ و خاصی

منم یه شخصیت خودشیفته خودنما هستم

زیبام پارتتر خوب دارم شرایط مالی خیلی خوب ولی تا بقیه ندونن و نبینن ازش لذت نمیبرم

تو خلوت خودم دلم بازم نمایش میخواد

و این آزارم میده

واو چه قلم قشنگ و خاصیمنم یه شخصیت خودشیفته خودنما هستمزیبام پارتتر خوب دارم شرایط مالی خیلی خوب ولی ...

سلام و عرض ادب و احترام بزرگوار

توی دهه سوم زندگی تون هستید ؟ 

این تفکرات مرتبط با اواخر دهه دوم و دهه سوم زندگی هست 

یک جمله قشنگ از یک خانوم در غربت شنیدم آدم نمیدونه چقدر قوی هست تا زمانیکه قوی بودن تنها انتخاب تو م ...

چه خوب توصیف کردید.

تنها انتخاب...

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته
چند سالته ؟ وضعیتی که گفتی من در آستانه چهل سالگی همین احساس رو دارم

سی و دو

بزرگسالی، توقعات، مسئولیت‌ها تازه تو این سن به قوت داره خودشو نشون میده.

کاش میشد تا ابد ۱۸ تا ۲۳ ساله بود و این چرخه تکرار میشد

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته
واو چه قلم قشنگ و خاصیمنم یه شخصیت خودشیفته خودنما هستمزیبام پارتتر خوب دارم شرایط مالی خیلی خوب ولی ...

میفهمم

خیلی خوبه که آگاهی

من بقدری خودشیفته هستم که به تمامی از خودنمایی پرهیز میکنم در برابر کسانی که می‌شناسن منو

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته
چرا با خودت میجنگی شما تیپ شخصیتیت درونگراست یا حداقل مشخصه خصوصیات درونگراییت نسبت به برون گراییت ب ...

من درون‌گرا بودم و بعد سالها تلاش برون‌گرا شدم ولی شاید هم له قول شما دارم نقش بازی میکنم

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته
سی و دوبزرگسالی، توقعات، مسئولیت‌ها تازه تو این سن به قوت داره خودشو نشون میده.کاش میشد تا ابد ۱۸ تا ...

دقیقا من خودموتو آینه میبینم باورم نمیشه خودمو نمیشناسم از نظر ذهنی دقیقا توی سن ۱۸ تا ۲۳ ، ۲۴  هستم ... به نظرم به خودت استراحت بده تا بتونی ادامه بدی و آنچه که تا الان بدست آوردی حفظ کنی 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792