دارم فکر میکنم چقدر همه چیز عالی بود بحث خانواده ها نبود مسولیتی نبود بی دغدغه بی فکر فقط فکر اینکه چجوری خوش بگذرونیم اونموقع جفتمونم شاغل بودیم
.
.
حالا الان پنج ساله که ازدواج کردیم بحثای خانوادگی دیوونمون کرده هرقدم میخوایم فرار کنیم ازشون اونا ول کنمون نیستن
.
.
مدام فکر اینکه چکارکنیم مهاجرت کنیم نکنیم پولامونو جمع کنیم همینجا پیشرفت کنیم 😕😑
.
.
بچه دارنشدنم که قشنگ قوزبالا قوز
چیه این ازدواج کاش میشد تا همیشه دوست موند دلم برا اون وقتا خیلی تنگ شده خیلی زیاد
دیگه زیادی خوش نباش سردت میکنه
آره واقعا اون دوران خیلی خوب بود
بعد ازدواج ما هنوز فرصت نکردیم ی سینما بریم
عزیزم شما دوتا خودتون باید انقدر عاقل بشید که بحث خونوادگی نداشته باشید،
من و همسرم ۶ سال دوست بودیم، ولی الان ۱۰ ساله ازدواج کردیم خداروشکر الان خیلی بهتر از دوران دوستیه
بازم خوبه هنوز همو دوست دارید این مهمه به بقیه توجه نکنید زندگیتووو بکنید مث قبل خوش باشید
همینکه دوتاتون باهمین و همدیگرو میخاین و تصمیم مشترک دارین خودش عالیه
اونایی که با خود طرفشونم مشکل دارن چی بگن😅
پس خانوادش سمی هستن،
باید با همسرتون راهی پیدا کنید و این مسایل رو مدیریت کنید،
من خودم بشخصه زیاد رو حرفای خانواده همسرم تمرکز نمیکنم، البته خدایی خانوادش دراکثرا مواقع خیلی خوبن،
من و شوهرم از اول ازدواج حق دخالت به هیچکدوم از دوطرف رو ندادیم تمام مسایلمون رو خودمون دوتا حل کردیم
اره خدایی اون زمانی خیلی خوب بود هر روز بیرون بودیم تفریح سینما اما الان هزار تا گرفتاری و دغدغه ی بچه و مادرشوهر و ... منم دوس داشتم برگردم اون زمان
منم اصلا مسائلمو به خانوادها نمیبرم
منظورم از دخالت اینه که اگر اونها مشکلی داشته باشند فورا شوهر منو خبردار میکنن و شوهرم خیلی زیاد بهم میریزه این درحالیه که ما مشکلاتمونو با کسی تقسیم نمیکنیم که اگر کنیم هم فایده ای نداره
درکل از اشنایایی با خانوادش خوشحال نیستم دنیا وقتی اینا رو نمیشناختم حداقل چهل درصد برام قشنگتر بود
