چهار ماهی میشه همش یا دعواییم، یا قهر ، کلا اون بیرون اتاق میخوابه منم تو اتاق، قبلا خیلی کمک حالم بود ولی حالا هیچ کاری نمیکنه، همه کار بچه ها و خونه رو دوش منه، منم حالم بده همه استخونام درد میکنه، ولی اصلا تو موقعی سختی کنار نیسن
دقیقا مال منم همینه رفتارشو کاراش جوریه میخاد به پای خودم برم اما نمیتونم فقط دارم میسوزمو میسازم
من فقط به این فکر میکنم اگه برم بچه هام چی، مطمئنا بهم نمیدشون، بعدشم اگه بده همش به آینده شون فکر میکنم، میگم حداقلش آینده شون اینجا تامین، دلم نمیخواد تو سختی بزرگ بشن، گرچه حالا مدام تو جنگ و دعوای ما هستن،