لطفا کامل بخونید همشو با گریه تایپ کردم
من حدود ۴ /۵ ماهی هست ازدواج کردم
که ای کاش نمیکردم
شهر پدریم و شهر همسرم ک الان توش زندگی میکنیم ۱۵ دقیقه فاصله دارن باهم
از اون طرف پدرشوهرم اینا همسایه دیوار ب دیوار ما هستن
حالا مشکل من اینه
شوهرم نمیزاره من برم خونه مامانم
میگه هفته ای یه بار در حد یه ساعت باهم میریم و برمیگردیم
اون یه ساعتم کافیه من برم تو اسپزخونه یا مثلا اتاق
صدبار سوال پیچم میکنه ها چرا رفتی مامانت چی میگفت بهت و .....
دلم داره میترکه از غصه
دلم برای خانوادم یه ذره شده
چیکار کنم
خود عوضیش روزی صدبار میره پیش خانوادش
یه بار صبح قبل رفتن ب کار
یه بار ظهر ک از کار میاد قبل خونه میره اونجا
عصر هم همینطور
شباهم اونجاست کلا