منم تو سن بیست و نه سالگی ، پسر بیست و یه ساله همسایمون عاشقم شد
نه من میدونستم اون هشت سال کوچیکتره نه به من میومد بیست و نه ساله باشم
بعد چند سال هز دمون ازدواج کردیم
اون از زنش. جدا شد
ولی میدونم همیشه چشمش دنبالمه ،خواهرش به من مگفت برادرم وقتی ده ساله نتونسته فراموشت کنه تا ابد هم فراموشت نمیکنه