خب این خواب مال یه ماه قبله تقریبا
قضیه از این قراره که
من با مامانم تو خواب رفته بودیم مغازه ای من وقتی تو آینه به خودم نگاه کردم دیدم یه لباس سفید قشنگی تنمه ( شبیه لباس عروس بود اما پف نداشت) که خیلی بهم میومد همش میگفتم با خودم این به نسبت لباسای دیگه خیلی بهم میاد
بعد من خودمو تو کوچه پس کوچه دیدم با همین لباس تو تنم سعی داشتم که عوضش کنم در یه خونه باز شد یه پیرمردی رو دیدم ازش خواهش کردم بزاره برم تو اونجا لباس عوض کنم اونم گذاشت بعد عوض کردن لباسم دیدم یه مرد جوون از خونه اومد بیرون با یه حالتی شبیه لبخند یا پوزخند نگام کرد
بعد دوباره دیدم همراه مامانم برگشتیم همون مغازه مامانم اصرار میکرد که اوت لباس بدرد نمیخوره و پسش بدم و من اصرار داشتم که نه اخر سر فروشنده میخواست لباسای دیگه نشونمون بده من بپسندم اما من چشمم رو همون مونده بود