من از موقعی ک یادم میاد بابام دست بزن داشت
اگ مهمون میومد خونمون اگ سه حرفی میزدیم بعدش بابام تا حدی کتک میزد ک دیگ نمیتونستیم راه بریم
یه بار عید بود مهمون اومد تخمه خوردن پوست هاش ریخته بود بابام خونه نبود مامانم گفت داشتم جمع میکردم ک تو اومدی
منو خواهرم و داداشم رو چنان با کمر بند زد ک همسایه پایینمون یه خانم پیر بود عصر ک مارو دید گریه میکرد میگفت میخواستم زنگ بزنم پلیس
بقیشو تایپ میکنم