سلام
من یه مشکلی دارم گفتم باهاتون در میون بزارم
شوهرم هر ماه خانواده ش و خواهر و برادرش که ازدواج کردن و بچه دارن و دعوت میکنه خونمون ولی اونا هیچوقت دعوتمون نمیکنن حتی وقتی که مادرشوهرم میره خونشون یواشکی میره تا جاریم زحمت نکشه زیاد شام بپزه خسته شدم دیگه بهش میگم اونا دعوتت نمیکنن چرا نمیفهمی برات ارزش قایل نیستن
مامان و بابات و دعوت کن ولی خواهر برادرت و نه
ولی شعور نداره نمیفهمه میگه یک روز غذا درست میکنی چقد فاز میگیری و فلان😐
شما بگین با این بی شعور بچه ننه چیکار کنم😢
حرفت کاملا درسته،حالا اونا چه بیشعور و پروان.
هر سری میان خونمون میخورن و میرن پشت سرشون و نگاه نمیکنن همه خونمم به گند میکشن بچه هاشون یه تشکر ساده هم نمیکنن
نزار این مهمونی گرفتن بشه وظیفت
روزی که شوهرت میخاد دعوتشون کنه تو خودتو بزن به مریضی یا هم خونه نمون تا بشه براش درس عبرت
وقتی دعوت کرد شما هیچی نگو اون روز مهمونی خودتو بزن به بی حالی و غدا درست نکن تا یاد بگیره خودش وقتی دعوت میکنه خودشم پذیرایی کنه وقتیم مهمونا اومدن کاری نکن تا خودش مجبور بشه کار کنه و متوجه بشه بدون نظر و هماهنگی شما نباید مهمونی بده من اوایل ازدواج همین کار و کردم دیگه یادگرفت و هروقت کسی مبگفت میخوایم بیاییم خونتون همسرم میگفت اول اجازه بدین با خانمم هماهنگ کنم یا خیلی وقتا راحت میگفتم خانمم شرایط مهمانداری کردن رو نداره
عزیزم شوهرم صبح تا شب میره سره کار هر وقت دعوتشون میکنه وسیله هارو میگیره میاره خونه و خودش مجدد میره سرکار دست به سیاه و سفید نمیزنه هر چی میگم فایده نداره نفهمه من خانوادم سالی یکبار هم نمیان حالا کاری ندارم مهمون حبیب خداست میگم مامان و بابات بیان عیب نداره ولی خواهر برادرت و دعوت کن اونا مارو دعوت نمیکنن اصلا دوست ندارن نمیفهمههههههه میگه خانوادم و دوست نداری تو
این سری همین کارو کردم حالم خیلی بد بود پریود بودم گفتم از بیرون غذا بگیر امروز حالم خوب نیست اصلا گفت نه من خودم میام غذا می‌پزم آخرم وسیله هارو گرفت اورد خونه گفت من خیلی کار دارم و رفت بیرون من موندم با یه خونه کثیف و یه عالمه کار
