امروز جایی دعوت بودیم ناهار ، زنونه بود
ما رفتیم ناهار دیگه اکثر مهمونا رفته بودن خودمونی طور بودن ما غریبه ی اون جمع بودیم
ب مادرشوعرم گفتیم ک ما میریم(چون فامیل مادرشوهرم بود ، با خواهرشوهرم موندن) ، زنگ زدم همسرم اومد دنبالمون
مارو برد رسوند خونه ی مادرشوهرم گف داداش ت پارکه منم میرم...
هر چقدر اصرار کردم نرو ما تنهاییم ت ساختمون فلان اصلااااا گوش نکرد ینی جدی نگرف با شوخی خنده جواب داد
قرار شد چهار و نیم برگردن. ما هر چقد زنگ اینا نیومدن
ی ربع بعد اومدن ،ما رفته بودیم پشت بوم. اومدن اونجا باز مسخره ک اومدین اینجا فلان...
رفتیم خونه دوباره مارو مسخره کردن ک شما وابسته ی مایین هی زنگ میزنین فلان
ما گفتیم اصلا اینطور نیست ماهم الان داریم میریم پارک بانوان .
اینا باززززز مسخره ک ارعععع اگ عرضه دارین برین🤦♀️🤦♀️