2777
2789
عنوان

مادر

694 بازدید | 98 پست

بچه ها من 22 سالمه. این ک بخام ب اختیاره  خودم باشم واقعا چیزه عجیبیه؟؟ 

این واقعا چیزه بزرگیه ک من میخام

آخه واقغا من باید با 22 سال سن ب مادرم جواب ک کجا رفتم چیکار کذدم چرا دیر اومدم خونه. چرا با فلانی رفتم. چرا خونه فلانی رفتم. 

واقغا این درسته ک برا هر کار باید ب ننم جواب پس بدم؟ 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

معلومه درست نیست عزیزم ولی یکم سیاست به حرج بده برامشکلت وبه مرور حلش کن.انتظار نداشته باش با جنگ ود ...

من چند ساله وضعیتم همینه. 2 ساله صبر کردم 

مامانم ی کار کرده ک دبگه بین آشناهام حتی اعتبار ندارم 

اونا هم نگرانن همیشه که قرار نیست مامان باباها مارو درک کنند یه خورده هم ما باید ملاحظه کنیم حق دارن نگران باشم جامعه خرابیه

یه بار تو یه مجلسی یه گوشه نشسته بودم و حوصلم سررفته بود یه خانم انرژی مثبتی  اومد پیشم و بدون مقدمه بهم گفت چه دختر خوشگلی چه صورت قشنگی و رفت اون جمله یه حس مثبت و رنگی رنگی بهم القا کرد که توطول بیست سال زندگیم تاحالا نچشیده بودمش و هنوزم وقتی بهش فکر میکنم قلبم اکلیلی میشه وهمون چند تا کلمه معمولی منو اون شب تبدیل کرد به یه دختر پرانرژی و شاد.از اون شب به بعد تصمیم گرفتم منم همین حس مثبتو به اطرافیانم بدم و خجالت و تکبرو بزارم کنار و هرکسی که در نظرم یه نکته مثبت داشته باشه بهش یادآوری کنم و بگم که چقدر خاصش کرده شاید تونستم منم همین حس نابو بهش بدم😍❤️
تو تیران و فرهنگ ایرانی بلهاینام ک میگن نه .. از روی احساسه خووشونم ینشون خیلی کمتره

الان واقعا من فقط میخام بدونم بزا همه پسرا اینجوریه؟ 

یا فقط روزگاره من اینطوری سیاهه؟ 

اونا هم نگرانن همیشه که قرار نیست مامان باباها مارو درک کنند یه خورده هم ما باید ملاحظه کنیم حق دارن ...

مامانم ی کار کرده ک دبگه پیشه همه یه آشناهام بی اعتبار شدم و کسی منو قبول نداره 

وظیفه پدر مادر اینه ک تا 18 یا 20 سالگی پسرشو تربیت کنه و بعدم ول کن تو جامعه تا بچش دبگه گلیم خودشو از آب بکشه 

الان واقعا من فقط میخام بدونم بزا همه پسرا اینجوریه؟ یا فقط روزگاره من اینطوری سیاهه؟

روزگارت سیاه نیس . خونواده ها سختگیرن و فقطم بخاطر خودته . کار کن تا بتونی مستقل بشی . نه در حد خونه مجردی داشتن و رفیق بازی ک اخر نداره

با احترام🙏 لطفا زیر ۱۸ سال نظر ندن ریپ هم نزنن🙏
مامانم ی کار کرده ک دبگه پیشه همه یه آشناهام بی اعتبار شدم و کسی منو قبول نداره وظیفه پدر مادر اینه ...

احتمالا کله شقین شما و بلد نیستین بالانس ایجاد کنین بین پدرو مادر و دوستاتون یه خورده سیاست داشته باشین تا هر دوطرفو راضی نگه دارین

یه بار تو یه مجلسی یه گوشه نشسته بودم و حوصلم سررفته بود یه خانم انرژی مثبتی  اومد پیشم و بدون مقدمه بهم گفت چه دختر خوشگلی چه صورت قشنگی و رفت اون جمله یه حس مثبت و رنگی رنگی بهم القا کرد که توطول بیست سال زندگیم تاحالا نچشیده بودمش و هنوزم وقتی بهش فکر میکنم قلبم اکلیلی میشه وهمون چند تا کلمه معمولی منو اون شب تبدیل کرد به یه دختر پرانرژی و شاد.از اون شب به بعد تصمیم گرفتم منم همین حس مثبتو به اطرافیانم بدم و خجالت و تکبرو بزارم کنار و هرکسی که در نظرم یه نکته مثبت داشته باشه بهش یادآوری کنم و بگم که چقدر خاصش کرده شاید تونستم منم همین حس نابو بهش بدم😍❤️
روزگارت سیاه نیس . خونواده ها سختگیرن و فقطم بخاطر خودته . کار کن تا بتونی مستقل بشی . نه در حد خونه ...

من ی سره رفیق بازی نمبکنم. از هر ی هفته شاید ی روز مبرم بیرون یا ن. اونم ک وفتی میام خونه ی سزه استرس تو وجودم هس ک مبادا الان.... 

این سختگیری ک باعث شده دبگه هیچکس منو آدم حساب نکنه و بی اعتبار بشم برای خودمه؟؟، 

،ب قرآنه مجید آبروم همه جا رفته 

احتمالا کله شقین شما و بلد نیستین بالانس ایجاد کنین بین پدرو مادر و دوستاتون یه خورده سیاست داشته با ...

ب خدا دبگه خسته شدم و بریدم 

داداش بزرگمو ی کار کرد ک الان 26 سالشه وافسزدس و انقد خودشو همه جا خراب کرده همه از داداشم بدشون میادذ. الان بیکاره و  ی سزه تو خونه راه میره و قرص اعصاب میخوره روزی ی مشت 

من میدونم اگه ی حرفه ننم گوش کنم آخر عاقبتم همین میشه 

شما یادمون بده چ جور سیاست داشته باشم

من تو زندگی شما نیستم که ولی با اینکه بیست سالمه اجازه هر کاری و هر مسافرتی رو از جانب پدرو مادرم دارم چون اعتمادشون جلب کردم یکی از ساده ترین چیزها برای ما که برای پدرو مادر خیلی بزرگه اینه که قبل رفتن به یه جایی بگی مامان میرم فلان جا تا ساعت فلانم خونم و سعی کن قبل اون ساعت خونه باشی چند بار این کارو بکنی دیگه اعتمادشون جلب می‌کنی و کارات به چشمشون نمیاد و اینکه باید این حسو بهشون بدین که هیچکس براتون مهم تر از خونوادتون نیست و همیشه اونا اولویتتونن 

یه بار تو یه مجلسی یه گوشه نشسته بودم و حوصلم سررفته بود یه خانم انرژی مثبتی  اومد پیشم و بدون مقدمه بهم گفت چه دختر خوشگلی چه صورت قشنگی و رفت اون جمله یه حس مثبت و رنگی رنگی بهم القا کرد که توطول بیست سال زندگیم تاحالا نچشیده بودمش و هنوزم وقتی بهش فکر میکنم قلبم اکلیلی میشه وهمون چند تا کلمه معمولی منو اون شب تبدیل کرد به یه دختر پرانرژی و شاد.از اون شب به بعد تصمیم گرفتم منم همین حس مثبتو به اطرافیانم بدم و خجالت و تکبرو بزارم کنار و هرکسی که در نظرم یه نکته مثبت داشته باشه بهش یادآوری کنم و بگم که چقدر خاصش کرده شاید تونستم منم همین حس نابو بهش بدم😍❤️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز