ماه اول عقدیم
ما دیشب از یک سفر دوروزه برگشتیم ساعت 10 بود خیلی خسته بودم خوابیدم صبح قرار بود بریم دورهمی خونه پدرشوهرم و هم اینکه بار اولی بود که میگفتن بیا تو باغ کمکمون کارگری برداشت محصولاتشون و همه ی خانواده شوهرم بودن به شوهرم گفته بودن که منو هم حتما بیاره ولی من به شوهرم گفتم نمیام هم خسته سفرم هم باید برای امتحان آیین نامه چهارشنبه بخونم
شوهرم گفت خب بیا اونجا تو خونه استراحت کن ولی گفتم نه خونه خودمون راحت ترم
شوهرم ناراحت شد ولی گفت باشه و رفت الان همش حس میکنم مادرشوهرم اینا از دستم ناراحتند که نرفتم کمک و نیومدم و الان از من بدشون میاد چه مادرشوهرم چه خواهرشوهرام و چه جاریم
عذاب وجدان گرفتم میگفتم کاش میرفتم🤦♀️
چون جز من همه رفته بودن کمک و مادرشوهرم مخصوص زنگ زده بود که حتما بیام