روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
یک عدد عاشقِ نودل هستم😋🍜 اگه تاحالا نودل نخوردی یا بنظرت خوب درست نکردی بگو دستورشو برات بفرستم🤗💙 خانوم سردفتر آینده😍📚 یکی از شانسای زندگیم این بود که شمال به دنیا اومدم🥲🌿 تو زمینه های زبان انگلیسی، ناخنکاری، شمع سازی، سنگ مصنوعی، کیک پزی و معرفی کتاب میتونم راهنماییت کنم🤓💁🏻♀️ تو اگر دغدغه ات مردم شام و یمن است من دلم پیش غریبیست که نامش وطن است🙃 (🦁🔥)
الان میان تکذبیب میکنن ولی از هر صد نفری که دیدم فقط ۲ نفر موفق بودن تو این رابطه ها
🧡زهرا سادات خانومم🥰👋 /(^o^)\ این👇🏻👇🏻 امضارو نگه داشتم که به همه بگم من تو این حال بودم 🌱💙نامزد من شفا گرفته🧿🙏🏻🌹 این داستان زندگی منه👈🧚♂️🧡 یه نامزد دارم عقد کردشم و مثل دیوونه ها میپرستیدمش💚💚☘️🦋💙☘️🦋 همزمان درگیر سرطان خون و ام اس بود ولی خداروشکر هر دوتاشو باهم شکست داد و الان حالش خوبه مطمعنم🩵🥺 ۲۷ تیر کمرشو عمل کرد و از اون روز به بعد تا ۶ شهریور پاهاشو اصلا حس نمیکرد ولی کم کم داره بهتر میشه🌿🩵ا🦋
اخه کلا این روابط واسه اینه طرف ارومت کنه نه خودشم بشه یه درد که الان کدوم گوریه🥺😂
به قولِ آنا آخماتووا:عاقبت همه ی ما،زیر این خاک آرام خواهیم گرفت. ما که روی آن دمی به یکدیگرمجال آرامش ندادیم :)🩶" نام کاربری من(ویارا) از یک واژه در زبان لری گرفته شده به معنای "به یاد مانده" 🌱
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی