زنداداشم هم اومده پیشم اصلا یه سلام درست حسابی نکرد به زنداداشم
بیچاره زنداداشم میگه چیزی نگو اشکال نداره بچه رو بلند کرده گرفته تو بغلش میگه عین خودت میمونه هیچیش به پسرم نرفته
گفتم اشتباه نکنید اتفاقا اخلاقش کپی باباشه در ضمن بچه هنوز قیافه ش مشخص نیست به کی رفته
بعد چشم غره میرفت به من
اومدم با سرنگ بهش شیر بدم میگفت زنا چقدر لوس شدن سینه تو بذار دهن بچه گفتم من همه راه ها رو امتحان کردم فقط با سرنگ شیر میخوره من شیر خودمو با سرنگ بهش میدم
کلافه م کرده هر دقیقه یه چیزی داره میگه شوهرم هم میگه تحملش کن خودم که بیام دیگه جرئت نمیکنه چیزی بگه