2777
2789

آقا

کراشم  همکلاسیمه و خیلی آقاست ، مودب و محترم 

همزاد روحیمه واقعاااا اهل درس و شعر و علایق منم هست🥲


و منو فقططط به عنوان یه دختر خیلی مودب و باشخصیت میبینه نه چیز دیگه. همیشه جلوم بلند میشه و فقطم از دخترا شماره منو سیو داره. ولی می‌دونم هیچ حسی نیست.


خیلی راحت میتونم بهش نزدیک شم و جلو دیدش باشم و واحدامو باهاش مشترک بگیرم ولی از درون حرصم میگیره که چرا من باید برای رسیدن به عشق واقعی تلاش کنم؟!😑😑💔 چرا اون پیگیر من نباشه؟!!!

شیطونه میگه کلا بیخیالش شم و اونقدر فاصله بگیرم که کلهم فراموشش کنم

از طرفی میگم شاید پشیمون شم مگه چندتا آدم اینجوری هست.. نمی‌دونم 😑

نظر شما چیه

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

شاید اونم تورو دوست داره ولی خب خجالت میکشه بیاد بگه 

اگه فکر میکنی ارزش داره یه جوری بهش نزدیک شو 

خوب فکراتو بکن 

هررادمی ارزش نداره ها 

خیلیا به طاهر خوبن ولی درونشون واویلاست

مواطب باش گول نخوری 


کراش منم همینجوریه جفت روحی منه احمق 

من باپیج فیک خواستم نزدیک بشم ولی نذاشت نمیدونم چیکارکنم بهش بگم یانگم میترسم نگم از دستش بدم 

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم 
تخمک هیچوقت دنبال اسپرم نمیره همیشه برعکسهپس دنبال مردا نباش قانون طبیعت و ب هم‌میزنی

هیچکس نمیتونست اینجوری قانعم کنه

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم 
شاید اونم تورو دوست داره ولی خب خجالت میکشه بیاد بگه اگه فکر میکنی ارزش داره یه جوری بهش نزدیک شو خو ...

ببین غیرمستقیم کارایی کردم

مثلا اینکه از اینکه جزوه کامل نیست صحبت کردم و خودش پیشنهاد داد من براتون می‌فرستم

یا اینکه مخاطب به دوستم میگفتم من نمیتونم جوری برنامه بریزم که ۲۰ واحد توی دو روز جمع شه. بعد ازش پرسیدم آقای فلانی شما چطور تونستی؟ یه توضیحی داد گفتم یعنی چی؟ برنامه انتخاب واحدتونو اگه ممکنه برام بفرستین😂

خلاصه از این کارا کردم

ولی واقعا بیشتر از این غرورم اجازه نمیده. 

نه نگووومستقیم گفتن اشتباه محضه

پس چیکارکنم 

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792