-ولش کن دنیارو؛ پاشو د پاشو بهت میگم،بپوش بریم..کجا؟نمیدونم.چی؟دریا؟ اره دریا خوبه،بریم دریا پاهامونو بذاریم تو آب شاید غم و غصه و بدبختی و فلاکت یه سال گذشته رو بریزیم تو آب نه؟
چی؟ماهیا؟نه گُلی،قربون چشمات غصه هامون که بریزه تو دریا ماهیا هیچیشون نمیشه اونا حافظهشون ۳ ثانیه است.
بعد سرتو بذاری رو شونهام،تک تک سلولهای مغزم بندری برقصن از شادی بعد از ترقوههام تا نوک انگشتم گل و بلبل ظاهر شه..منم برات آهنگ محسن رو بخونم،چاووشی منظورمه:
دست منو به موی تو محتاج کشیدن
چشماتو شبیه شب معراج کشیدن..
نظرت چیه گلی؟بیام؟الو؟
+ای بابا،دوباره که این تلفن پلاستیکیه رو گرفتی دستت منوچهر،این اسباب بازیه پسر!خاک تو سرم پاتو چرا گذاشتی تو پارچ آب؟گندت بزنن مردم از اون آب میخورن اه؛پاشو پاشو خودتو جمع کن الان پرستار بداخلاقه میاد دوباره ژتون تشویقیت رو میگیره ازت دیگه اخر هفته نمیتونی تلویزیون تماشا کنی…
-با گلی حرف میزنم؛مزاحم نشو گمشو!
+گلی مُرده،خب؟مرده!توام برا همین اوردنت اینجا..البته امیدوارم توام بمیری به حق همین برکت راحت شیم از دستت تو این اتاق..
-اونم همینو میگفت
+کی؟
-مامانم!..
اتاق۶۱۷#