یادمه خیلی بچه بودم. نمیدونم چطور یادمه! شاید ۴ یا ۵! رفته بودیم یه شهر دیگ خونه داییم. یه دختردایی داشتم اونموقع ۱۳،۱۴ سالش بود. زندایی تازه از حموم اومده بود بیرون حوله دور خودش پیچیده بود. این دختردایی گف الکی گریه کن بگو من تو رو زدم(دقیق یادم نیس گف میحواد مادرشو لخت کنه یا ن). منم اجرا کردم.بیچاره زندایی اومد از من دفاع کنه دخترش رو بزنه دستش رو بلتد کرد حوله افتاد پایین
راستش رو بخواین یادم نمیاد چی دیدم. هیچی. فقط یادمه حوله رو با نقشه کثیفمون انداختیم.