بچه ها من با پدر مادر خودم، و مادرشوهر و پدر شوهرم دورم، تقریبا فاصله شهرمون ۲ ساعت ایناس، من پنجشنبه زایمانم هست، خودمم انقد ورم کردم، کمر درد دارم
پدرو مادر شوهرم پیر هستن، بی اختیاری ادار دارن، علاوه بر همیشه بوی ادرار هر جا میشینن اونجا هم بو میگیره، اصلا بخودشوننمیگیرن، دیروز ک رسیدن بردمش حموم،کل لباس هاشو انداختم لباسشویی ،ولی تا شب بازم بومیگیره، شامگذاشتم سیزی پاک کردم، خیلی خسته شدم، از صبح هم همینطور، صبحانه و فلان، دیدم یبار صبح اومد کنارم رو تخت بخوابه
الانممن بالش پتو آوردم گذاشتم رو مبل، ولی اومد برداشت برد رو تخت
من همه خستگی هام، اذیت هام ب جهنم، کمر درد ب جهنم
راحت نیستم بجهنم، ولی رفت رو تخت خوابید اصلا نمیتونم تحمل کنم، منم نرفتم اتاق، ولی اصلا ق روی خودش نمیاره، نباید میومدن، باید میموندن همون زایمان میومدن، خدا میدونه بعد زایمان چ بلایی سرم میاد، بیچاره مامانم فقط باید جلو اونا دولا راست بشه ب من برسه، ب بچه بزرگم برسه ب خونه و مهمون برسه ب ناهار شام شوهرم برسه