چند وقت پیش گوشی شوهرم چک کردم دیدم که با یه دختر تو بغل هم عکس انداختن اونم چندین نوع عکس با چندین لباس مختلف ، اینو گفتم که بدونین یعنی چندین بار باهم بودن ، شوهرم کارش جوری که هر پانزده روز یه بار میاد خونه ، وقتی اون عکس دیدم روح از بدنم رفت شوک بزرگی بهم وارد شد با اینکه حمایت خانوادهو کمکهاشون ندارم و پدرم عین خیالش هم نبود و میگفت عیب نیست مرد هرکاری میتونه کنه فقط نونتو بخور ، ولی من هرجوری بود طلاق میخواستم ، دیگه دیدم التماس میکنه به دست و پام افتاده ، و اینکه هیچ کسی نداشتم کمکم کنه خرج بچه هام بده با گرفتن حق طلاق به زندگی برگشتم ، ولی چه برگشتنی ، باز هم همون فحاشیا ، بد دهنیا ، همون عذاباش داره بخدا من تا مرز سکته میبره یعنی سر کوچکترین چیزی خون منو بچه هام میکنه تو شیشه ، الآنم تو روستا زندگی میکنیم تو طویله پدرم که نه حموم داره نه دستشویی ، میخوام خودمو دار بزنم ولی بچه هام جلو چشمم مانع منن ، بچه ها من روح و جسمم نابود شده ،هیچ جوره آرامش ندارم ، شوهرم هم بجای محبت هروقت میاد عذابایی میده بهم که قلبم تیر میکشه بخدا از درد قلبم نمیتونم نفس بکشم ، خدا کجایی ببینی آدم مثل من بی کسه، عذاب میکشه ، عذابش میدن هم پدرو مادرم هم شوهرم خدایا چرا خدایی نمیکنی منو نمیبری ، برام مرگ من جون عزیزاتون دعا کنید ، گاهی میخوام با بچه هام فرار کنم اما جایی ندارم ، هزینه ی ندارم ، اگرم فرار نکنم قطعا خودمو از دست این شیاد میکشم
آرزو دارم ناخواسته به دست آوری آن چيزهايی را که خواسته هایت هستند… آن گونه که با خود بياندیشی : آيا کسی برايم آرزويی کرده است … ؟! هی پاک می کنم… هی می نويسم… املايم بد نيست ! از تکرار اسمت لذت می برم… ولی تو مرا جا گذاشتی بین اینهمه هیاهوی زندگی😓
خوبه پس ماشالا زرنگی و قوی از پسش بر میای مطمئن باشپایان شب سیه سپید است ❤️
منتظرم فقط خونم به پایان برسه بخدا هم طلاقم میگیرم هم مهریه ام میزارم اجرا
آرزو دارم ناخواسته به دست آوری آن چيزهايی را که خواسته هایت هستند… آن گونه که با خود بياندیشی : آيا کسی برايم آرزويی کرده است … ؟! هی پاک می کنم… هی می نويسم… املايم بد نيست ! از تکرار اسمت لذت می برم… ولی تو مرا جا گذاشتی بین اینهمه هیاهوی زندگی😓