شب یلدا بود ک بعد از دوماه کم و بیش چشم تو چشم شدن با شخصی بالاخره دوستی و گفت و گومون شروع شد
خب مث همه اشناییا و دوستیا...
توی شهری ک من دانشجو هستم
هم یه حس خوب داشتم هم گنگ بودم
دیت و رستوران و حس و حال خوب و دور دور تو زمستون و اینا شروع شد
مسلما من حس قوی بهش نداشتم روزای اول جوری ک هفته های اول برمیگشتم خونمون بزور جواب اون شخص و میدادم