فامیله و عروسیش قبل محرم بود 
شوهرم از بچگی دوسش داشته دختره قبول نکرده و خانواده ها ب شدت مخالف بودن 
عروسیشون مختلط بود و همه بی حجاب عروس هم لباسش خیلی باز بود 
خوشگل نیست معمولیه ولی خیلی لونده و همه ش درحال عشوه ریختن  ولی خوشتیپه 
شوهرم خوبه دوسش دارم من انتخاب شوهرم بودم و ازدواجمون سنتی نبود
بچه ها خیلی سعی کردم فراموش کنم ولی نمیتونم نگاه های حسرت آمیز شوهرم همش جلو چشممه 
بدبختی همه فامیل میدونن و خانواده شوهرم میدونن ک من میدونم هروقت اسم اون دختره میاد در موردش ی حرفی پیش میاد همه برمیگردن منو نگاه میکنن ولی تا حالا نشده ب روم بیارن 
من نمیدونستم قبلاً عاشق کسی بوده وگرنه قبول نمیکردم بعد عقد فهمیدم 
دلیل مخالفت خانواده شوهرم همین بی حجاب بودن دختره بود و اینکه دختره خیلی پسر بازی میکرده هرروز با یکی بوده ولی نمیدونم شوهرم میدونه دختره اینجوری بوده یا ن 
چیکار کنم حالم خیلی بده 
شوهرم جاهای دیگه بهش محل نمیزاشت ولی شب عروسی حالش ی جوری بود