2777
2789

سلام 

وقتتون بخیر 

ما حدود سه سال ازدواج کردیم

همسرم خیلی باهوشه به لحاظ ای کیو، اما هوش اجتماعی اصلا نداره. 

توو این سه سال هیچ تکرار میکنم هیچ تصمیمی نگرفته، اصلا بلد نیست تصمیم بگیره

هیچ دوست و رفیقی نداره 

یکبار نشده بگه بیا اخر هفته بریم بیرون

بیا شام بریم بیرون 

بیا اخر هفت بری خونه مامانت یا مامانم 

کاملا منفعله 

اصلا خسیس نیست هرچی بگم می‌خره اما باید بهش بگم که مثلا تولدمه کادو بخر، مثلا این مناسبت شیرینی بخر

خیلی وقتا شده ی تصمیم ساده بهش بدم که یاد بگیره تصمیم گرفتن رو، یاد بگیره خطا کنه اما یاد بگیره 

مثلا به‌ش میگم امروز یا فردا بریم بیرون تو تصمیم بگیر امروز باشه یا فردا (نتونسته) 

هر وقت هم در موردش صحبت میکنیم میگه اینا چیزی ساده اییه من مغزم رو درگیر چیزای ساده نمیکنم

تصمیم بزرگ هم میخواییم بگیریم میگه من به فکرش هستم

حتی الان چندماهه دوش حموم شکسته نمی‌فهمه باید بره عوض کنه تا بهش نگن... 

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ویژگی خوب هم زیاد داره البته

اما توو این سه سال همین منفعل بودنش بزرگترین مشکله که هر روز هم داره بدتر میشه

با هیچ کسی هم نمیتونم در موردش صحبت کنم، چون از بیرون همه فک میکنن همسرم ی پسر حرف گوش کنه، در صورتی که نمیدونن چون نمیتونه تصمیم بگیره حرف گوش کنه 

بخوام حرفی بزنم بقیه میگن خوشی زده زیر دلت 

اما خب هر چیزی تعادلش خوبه 

من سه ساله آرزو دارم ی بار بیاد بگه بریم بیرون، ی بار بیاد بگه این رو برای تو خریدم، حتی لباساهاش رو من باید بخرم، ینی لباس نداشته باشه هم نمیره بخره بعد میگه این چیزا برای من مهم نیست 

خسته م از این رفتاراش، حس میکنم ی برا سنگینی روی دوشمه که بابت هر چیز بزر گ و کوچیک توو این خونه من باید تصمیم بگیرم 

اولا که اغلب مردا همینندوما ایشون بهتر از من و شما بلده تصمیم بگیره ولی حوصلشو نداره😄😄

نه بلد نیست، الکی میگه حوصله ندارم

میشینه پیشخ ودش فک میکنه که اگر من تصمیم بگیرم و خراب بشه و... چی میشه، پس از الان تصمیم نمیگیرم که ی وخ خراب نشه 

ما حتی توو ی هفته ی خونه خریدیم و یکی فروختیم خدا شاهده قدم از قدم برنداشت

توو بنگاه یک کلمه حرف نزد، من روده م پاره شد بسکه چونه زدم ایشون تنها حرفی که زد به خریدار گفت ما خوشحال میشیم به شما بفروشیم...

تهش بهش میگم چرا هیچی نمیگی، میگه حرفی نبود بزنم.... 

اگر شما هم این مشکل و تجربه ش رو داشتید ممنون میشم راهنماییم کنید 

من میدونم باید برم مشاوره خودم میرم همسرم نمیاد چون معتقده این چیزا وخ تلف کردنه 

ولی خب باز هم اینجا کمک خواستم چون واقعا خسته شدم 

هر کسی یه مشکلی داره شوهرم هوش اجتماعی داره ولی ظالم و وحشی‌ه

درکت میکنم منم مث شوهرتم اینو بدون امثال ما تو خودشون حیلی افسرده میشن چون حس عقب ماندگی میکنن به شدت. من زنم تا حدی محسوس و  مشکل زا.برای مرد این خلا حتما بیشتر حس میشه 

ولی تو بابد مدیریت کنی

ضمنا داداشم عین من هس و تا خد زیادی شبیه شوهرت کل اختیار دست زنشه ناراضی نیس چون رئیس خونشونو و کلی هم داداشم تحویلش میگیره با اینکه معلمه و زنش خانه داد.

ولی من شاغلم شوهرم مدام دارهدفحشم میده همیشه حسرت زندگی داداشمو میخورم

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   honye_ella  |  6 ساعت پیش
توسط   vittozahra  |  6 ساعت پیش