مدتی بود با هم اشناشده بودن، میگفت عاشق خواهرمه خواهرمو دوست داره، همون اول به خواهرم گفت قصد ازدواج داره، من،بابا مامان همه در جریان بودیم، اونم میگفت خانواده اش در جریانن، خواهرم رفته رفته دلبستش شد، دوسش داشت. اونم هر روز میگفت که لحظه شماری میکنه کاراشون انجام شه که ازدواج کنن
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
دو تا آدم بالغ و تحصیلکرده بودن که همو دوست داشتن و قرار بود ازدواج کنن و حتی خونه هم دیده بودن
اینا همش حرفه ۲۰ سالم قرار بزارن
تا قسمت هم نباشن هیچ ( هیچ ) اتعاقی نمی افته ( حتی طرف عقد میکنه و دوران عقد جدا میشه اونم قسمت نیست ، قسمت یعنی با هم نزدیکی و اختلاط کنن " به قول معروف برن زیر یه سقف که معمولا میشه بعد از عروسی "