خودم صبح ۸ پاشدم رفتم ۴۰ دقیقه پیاده روی
اومدم خونه کارای خونه رو کردم
قرار بود عصری برم سالن رنگ بزارم که شوهرم آب دوغ خیار برا ناهار درست کرد خوردم پنچر شدم تا ۵ خابیدم بلند شدم باهاش کلی دعوا کردم😂🤦🏻♀️ با بدبختی نوبت رنگ گرفته بودم
الانم شام گذاشتم میخام اتاقمون تمیز کنم اما احتمالا بریم بیرون خونه خاله شوهرم
شما ها چی؟!؟
از صبح خونه مامانم تولدش بود موهامم رنگ کردم الان لش کردم شام بپزه بقولیم
امروز روز خوبی بود برام حس خوشحالی داشتم که چند مدت بود این حس رو نداشتم
صبح زود رفتم باشگاه اومدم غذا پختم ظهرم لالا کردم بعدشم تو اینستا و گوشی و زنگ ب خانواده
خیلی خوب 😄 البته از ظهر به بعد
خدارو شکر خیلی خوش گذشت
با دختر داییم کلی گفتیم و خندیدیم
کلی ادا در آوردیم
بازارم گشتیم
یه کافی شاپم رفتیم
خیلی خیلی خوب نبود
با سردرد شدید بیدار شدم
ژلوفن خوردم
رفتم خونه مامانم گرما زده شدم
اومدم خونه خودم بی حوصله شدم
یه داستان کوتاه واقعی عبرت امیز خوندم
یکم با شوهرم وقت گذاشتم
الانم صورتم شستم و می‌خوام تازه کارای خونه رو بکنم و یه فیلم هندی ببینم
اول صبح پا شدم صبحونه آماده کردم
شوهرم رفت سر کار منم به کارای خونه رسیدم
همه کارا رو انجام دادم
کلی گل آپارتمانی هم خریدم 😍😍🥲خیلی حس خوبیه
عصری هم یه حموم رفتم الان بیحال افتادم 🥲خوابم میااد
همیشه بعد حموم کسل میشم
بنده ۹ بیدار شدم صبحونه رو زدم تو رگ
اومدم برم باشگاه ک مامان گوشمو گرفت بردم بازار
از ۱۰ تا ۳ بعد از ظهر بازار بودم ، بعدش خسته و کوفته ناهار خوردم و خوابیدمو دوباره ساعت ۵ تا ۷ رفتم کلاس
اومدم خونه
هیچی ساعت هفت و نیم پاشدم شوهرم فرستادم سرکار خودمم خوابیدم تا یازده بعدم پاشدم یکم به کارام رسیدم یکم با گوشی تلویزیون نگاه کردم آخه چندروز تلویزیونمون سوخته یه دفعه ساعت سه دیدم شوهرم اومد خونه یکم باهم حرف زدیم دیدم چشاش باز نمیشه خوابش میاد مقاومت می‌کنه مجبور شدم بخوابم اونم بخوابه دیگه الان دراز کشیدم تو تاریکی گشنمه اونم خوابه منتظرم بیدار شه شام نون پنیر خیار گوجه بخوریم من برم حموم
صبح حدودا ساعت ۶ونیم بیدار شدم
تا ۴ و نیم ظهر گاهی درس خوندم گاهی فیلم ریاضی میدیدم و گاهی استراحت و مداحی و
..گوشی
ساعت ۵ رفتم کلاس‌ریاضی
ساعت ۷ خونه بودم و نماز و...
و الان که خسته ام و نشسته ام و به نی نی سایت نگاه میکنم😁
