یه آقایی داخل اژانسه سنش زیاده اما باهمسرم رفیقه همسرم بهم گفت فلانی مادرش فوت شده بهش تسلیت بگو گفتم چشم ی روز خواستم برم خونه مامانم زنگ زدم ب این آقا گفت سرخاکم خدافظی کردم شب ک میخاستم بیام زنگ زدم گفتم لطفا بیایین فلانجا میخام برم منزلمون وگفتم ببخشید من نمیدونستم مادرتون فوت شده تسلیت میگم وخدافظی کردم گفتم مامان فلانی هس مادرش فوت شده بیادم در تسلیت بگو مامانمم گفت آقا شب ب همسرم گفت عزیزم ب فلانی تسلیت گفتم گفت ب کی گفتم فلانی ک مادرش قوت شده گفتم دروغ میگی جون من گفتم آره بخدا همسرم ننیدونست بخنده چکار کنه فقط مطمئن شد زنگ زد آقاهه عذر خواهی کرد وهر دو هم همسرم هم اون آقاهه زده بودن زیر خنده گفت خالم فوت کرده فرقی بامادرم نداشت آقا مامانم ک متوجه شد ب همسرم گفت طرف خونه ما فعلا نیا ک خودت میدونی وهمسرم اینقدر خندید ک قرمز شده بود