دیروز خواهرشوهرم کتکم زد😔

داستان زندگیمو نوشتم بخونین میفهمین این خواهرشوهرم وشوهرش باعث شدن شوهرم با مامانش دعوا کنه و جشن عروسی هم نگیرن یجورایی انتقام میگرفتن از مادرشوهرم چون از قدیم کینه داشت داماد اینا نسبت ب مادرشوهرم 

حالا بگذریم دیروز هی گفت ننه ج. نده این باعث شد داداشم ازمادرم دور شه  داشت تقصیر و گناه خودشونو مینداخت گردن منو مادرممنم گفتم حرف دهنتو بفهم زنیکه بعد برگشت بهم گفت میام میزنمتا منم گفتم منم دست دارم بزنی میخوری ادم باش 

بعد گفت مادر خرابت اگه ماشین ب داداشم نمیگرفت این دعوا ها هم پیش نمیومد گفتم مگه بدی کرده بود براتون ماشین مادرم همش زیر پای شما بود شوهرت مریض میشد دیسک کمرش میگرفت با اون ماشین میبردیم میاوردیم 

شوهرت با اون ماشین کرایه ب تاکسی نمیداد چند ماه 

گفت ریدم تو ماشینتون و دهنتون مخصوصا مادرت منم گفتم منم ریدم تو اون شخصیت نمک نشناستون منم قشنگ مثل خودش فحش دادم 

بعد من که نشسته بود تو پله ها اومد از موهام گرفت پیش همه کشید منم موهای اونو گرفتم یه لگدم ب شکمش زدم جدا کردن مارو این وسطم مادرشوهرم الکی غش کرد مثلا ناراحته بردن درمانگاه

 گفتن وای حاملس گفتم ز. نازاده قراره دنیا بیاره دیگه زنیکه جن. ده

عوض اینکه من پررو باشم من زبونم دراز باشه این زبونش درازه 

به مادرم خانوادمفحش داد منم جوابشو دادم 

ولی

بعد زنگ زدم شوهرم گفتم خواهرت اومد دعوا انداخت منو زد 

کل فامیلت هم شاهدن که من گناهی نداشتم خودش شروع کرد 

ا

شما هم بلدین فقط استاتر رو مقصر کنین 

وقتیمن نه بهش تیکه میپرونم نه فحش میدم خودش شروع میکنه من مقصرم؟ 

ولی از این لحاظ مقصرم که چرا با اینکه منو یه سکه پول کردن بازم باهاشون رفت امد میکنم

مادرشوهرم هم حرارت دعوا رو برد بالا 

میدونم یجورایی خودش میخواست این دعوا شه تا دلش خنک شه چون من وقتی با مادرشوهرم حرف نمیزدم اینا با ما دوست بودن میخواست بگه که ببین دا خودکرده را تدبیر نیست 

شوهرم هیچوقت مقابل اونا از من دفاع نکرد شوهر خواهرش بمن توهین میکرد جواب نمیداد خواهرش توهین میکرد چیزی نمیگفت اینم جرات پیدا کرد