خونه ی مادرشوهرم بودم یادم نیست چ اتفاقی افتاد ولی خیلی دلم شکست بابت اینکه بچه ندارم
قشنگ تا لحظه اخری که بخوام بخابم قلبم سوزن سوزن میشد
خوابیدمو خواب دیدم که باردارم بقدری حالم خوب بود که قابل گفتن نیست هنوز هم اون حس رو میتونم درک کنم
اما...
یهو گفتن که خوشحال نباش تو مادر نمیشی گفتم کی اینو میگه گفتن حضرت خضر
باور کنید این خاب من بود بدون ذره ای اغراق