صدای خستمو میشنوی که تو ماورای حسه!!
چون که دیگه داریم میرسیم به آخرایِ قصّه… ::♪♪
نا تمام و نصفه زیر قطره های باران
قدم زدم و رسیدم به لحظه های پایان.. ::♪♪
تو رهسپار آغاز بدون یه دونه غم!
تو دوباره ما شدی ولی بدون من ::♪♪
توی این بی عدالتی مخفی شب!
آخرین حرفامو میزنم بلکه تخلیه شَم ::♪♪
حتی تویِ خواب شبم؛ تنها عشقم تو بودی….
تو بودی که خواب شب رو از دو چشمم ربودی ::♪♪
میدونم حرفامو میشنَوی گلم
انگیزم تو بودی!! تا به جلو پیشروی کنم… ::♪♪
ولی حالا چی داغون و بی رمقم!!!
که جای پیشرفت فقط دارم میرم عقب ::♪♪
هنوزم میخوامت.. ولی خیلی ازت دلخورم خیلی!
خیلی و پر از درد و دلهره ام… ::♪♪
بهم گفتی دوست دارم؛ ولی حسّی نداشتی
آخرشم تو رو این رابطه اسمی نذاشتی ::♪♪
ولی منَم اسمشو میذارم یه حس یک طرفه!!
و شکستن دلم تو این قصه یک هدفه ::♪♪
از طرف تو تویی که دلیلی ادامه دادنیو…
وجودت دلیل طنینِ صدامه ::♪♪
آدمی که بی تو مثل دیوونه ی آواره!
تو این روزگارِ نالوطی نامرد واداره ::♪♪
به شب هایی وا داده ، به تنهایی…
تو هم فهمیدی اینو که ما زاده ی غم هاییم!! ::♪♪
آره بدون اینو که من خیلی درد کشیدم…
الانم باید در انتظارِ مرگ بشینم! ::♪♪