یه بابایی داشته باشه که اصلاً منطق سرش نشه،همه بخاطر رفتارهاش تو عذاب باشن،یه جاهایی حتی باعث خجالتتون شده باشه،اصلاً حرف تو سرش نره و بخواد با یکدندگی،نظرات اشتباه خودشو پیش ببره؟از وقتی یادم میاد،شاهد حماقت و کله شقی از طرفش بودم،۳۶ سالمه،از سه سالگیم به بعد تمام کارهاش یادمه،دروغ نمیگم،واقعاً ازش بدم میاد،خیلی وقتها هم شاهد عداب کشیدن مامانم بودم،با همچین آدمی چه رفتاری میکنیین؟