2777
2789
عنوان

میشه یکم بهم مشاوره بدین

47 بازدید | 10 پست

من ۲۶ سالمه ه ساله ازدواج کردم  ی پسر چهار ساله دارم و ی دختر که الان ۲۶ روزشه یک سالو نیمه ما ی خونه دو طبقه ساختیم پایین مادرشوهرم بالا خودم از وقتی باهم یکی شدیم من رنگ ارامشو ندیدم با مادرشوهرم مشکلی ندارم اغلب مشکلات با برادرشوهر و خواهرشوهر کوچیکه ک خب اونام نادیده میگیرم اما از وقتی یکی شدیم تربیت پسرم از دستم دررفت و متاسفانه کلا تقصیر شوهرمه ک همش ازش طرفداری میکنه و اجازه نمیده بچه تربیت بشه یا بچمو اگ تنبیه کنم میاد و نمیزاره پسرم کلا عادت کرده همش میره پایین و منم نزارم هزار نفر میان دنبالش الان ب شدت بد دهن شده و بی ادب و جالب اینجاس خودشو میبرن بعد میان شکایتشو میکنن یا خودشون سر ب سرش میزارن بعد ک بچه جواب میده شاکی میشن خداشاهده قبلا بچم خیلی با تربیت بود هرکی میدید میگفت الان شده لنگه خودشون و شاکین حالا مشکل اینجاست و امروز صبح...

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

امروز صب شوهرم سرکار رفتنی )شوهرم پیمانکاره و با برادراش میره سرکار)پسرم بلند شد گریه کرد ک منم میام و مثل همیشه شوهرم گفت پاشو لباس بپوش من گفتم نه نبر اما آنقدر پسرم گریه کرد شوهرمم ب حرف من توجهی نکرد و برد حالا کارشون کجاست دارن ی مدرسه رو تخریب میکنن ک کلی خاک و گرما هست پسر منم ب گرما حساسه و زود آفتاب زده میشه به شوهرم گفتم ببریش ازاین ب بعد دیگ ب حرف من گوش نمیده اما ب من توجهی ن‌کرد و برد منم گفتم پس منم دیگ نمیدونم حالا ک ارزشی ندارم صب اومدم خونه مامانم بعد شوهرم زنگ زده ک حالا چیشده مگ بچه تو ساختمونه انگار اومده با من گردش و حرف منو نمی‌فهمه ک میگم برای من ارزش قائل نشده همون نیمچه احترامی ک بچه داشت از منو دیگ نداره اخرشم گفت غروب بچمو آماده کن بیام ببرم

الان ب نظرتون من چه واکنشی نشون بدم چون میدونم مادرشوهرمینا از خداشونه من طلاق بگیرم بچه هارو خودشون بزرگ کنن امروزم حسابی خوشحال بود میدونم شوهرم غروب میاد برای دعوا من چیکار کنم بچه رو چجوری ندم بهش؟

ببین باید باهاش در ارامش صحبت کنی نه لجبازی و قهر براش خوب توضیح بده کل سیاست زنانه تو همینه اروم ش ...

ب خدا هزار بار حرف زدم فایده نداره از وقتی یکی شدیم خیالش راحت شده من نباشم مامانش هست

راستش خونه بالاسر مادر شوهر خیلی درد سر داره باید خودتو اماده کنی

اره الان عین چی فهمیدم و پشیمونم و خسته من تو این خونه از دستشون حتی خودکشی کردم ولی تو این ی سال ی روزمم خوش نبوده

اره الان عین چی فهمیدم و پشیمونم و خسته من تو این خونه از دستشون حتی خودکشی کردم ولی تو این ی سال ی ...

دیروز یه بابایی اومده بود اداره دخترش خودسوزی کرده بود داغون بود دختره با دوتا بچه خودشو کشته بود بهش گفتم حداقل طلاق میگرفت میخواست بندازه گردن شوهره یعنی اون کشتش تنهای راحش اینه که بیخیال شی خودتم خیل حساس شدی سخت میگیری به خودت جوونیتو حروم نکن وقتی 40 سالت شد ببینی جوونیتو فقط حرص خوردی و قلب درد داری

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  6 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  5 ساعت پیش