2777
2789

مادرشوهرم سرطان داشت. خواهرشوهرام زیاد نمیرفتن بیمارستان و نمیتونستن به گفته خودشون. همش همسر من و برادرشوهرم میرفتن و دیگه بخش زنان بود. با اصرار و ... اجازه میگرفتن. ما هم مشکلی نداشتیم. 

شوهرم اونجا با یه خانواده دوست شده بود و از یه پیرمرد پیرزن حرف میزد. حتی تصویری منو اون پیرزنه حرف زدیم. 

مادرشوهرم چقدر تعریفمو کرده بود پیششون و اون پیرزنه هم گفت که چه عروس خوشگلی هم هست. مادرشوخرم اون اخریا به شوهرم گفته بود که من فقط از زن تو راضیم. اهل حرف و سخن و ... نبود و ...

این تا اینجا. 



وقتی فوت کرد، هفته سوم سر خاک، اون خونواده اومدن. یه پیرمرد و یه پیرزن و یه عروس. بعد خواهرشوهرم نشست از خاطره تعریف کردن درباره اینا که اره خیلی خوب بودن و چقدر بگو بخند میکردن و داداش بزرگم چقدر به این عروسا میگفت بگید بخندید که مریضا انرژی بگیرن و یه چرت و پرتای اینجوری. من خیلی هنگ کردم از حرفاش. جاریمم به رو خودش نیاورد. ( بعدش تو خلوت بهم گفت که با همسرم دعوام شد سر این موضوع.) بعد خواهرشوهرم در این حین رو کرد به من، عروسه رو نشون داد گفت شوهر توام با این عروسه خیلی خوب بود. من انگار گوشام سوت کشید از حرفش. داغ کردم. خیلی هم ناراحت شدم. اون موقع بیشتر از اینکه نکنه کسی دیگه هم شنیده باشه این حرف رو. 

من به شوهرم گفتم. گفت نه من و خواهرم اصلا تو بیمارستان با هم نبودیم که اون برخورد منو با این ببینه. بعدم گفت که حالا من اینطوری ام بوده باشم، چرا باید بگه؟ واقعا باور کردی؟ اونم تو جمع؟ شاید یه چی دیگ گفته. یا منظورش چیز دیگه بوده.

گفتم خوب این جمله ای بود که بدون مقدمه به من گفت و ما هم چیزی صحبت نمیکردیم. فقط اون عروس رو اشاره کرد این جمله رو بهم گفت. 


بهش گفتم بگو به خواهرت چرا سر خاک این حرفا رو زدی میخواستی به هم بریزی هم تو خلوت میگفتی واقعا اگر دخترعمه و دختر عموهات شنیده باشن ممکنه به منظور بد بگیرن

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

گذشت و شوهرم نگفت. یه ماه گذشت ما هم رفتیم خونه اون دوستی که اینا پیدا کرده بودن و خیلی هم محجب و خوب بودن. شوهرم گفت دیدی اینا خوبن؟ به من اعتماد نداری، اینا اصلا اهل این حرفا بودن، 

گفتم بابا اعتماد دارم بهرحال خواهرت گفت. داداش منم همچین چیزی بگه تو بهم میریزی در موردم. 


شوهرم انگار عصبی شده بود رفته بود سراغ خواهرش که این حرفو تو سر خاک زدی چرا؟ اونم تو جمع.

اونم زنگ من زد و من نگفتم و من تو خونه یه چیزای دیگه گفتم و اینو نگفتم. ما سر خاک داشتیم گریه میکردیم. 

ک من گفتم نه والله اون لحظه خیلی هم با ذوق تعریف میکردی. 

گفتم جان بچت قسم بخور ک نگفتی اونم خورد. ولی بچه ها گفته بود. 

بعدم زنگ زده بود جاریم و برادرشوهرم و بعدم من هر چی زنگش میزدم اشغال بود. فهمیدم زنگ خواهراش زده. 

مجبور شدم زنگ زدم به خواهرشوهر بزرگم. یکم دعوا جمعی شد. 

شوهرم میگفت بابا چرا اینقد کشش میدید تو یه چی شنیدی اونم بگه نگفتم یا بگه اشتباه برداشت کردی اشتباه شنیدی منظوری نداشتم و تمام. 

ولی خب خواهرشوهرم به من گفت دروغگو و سواستفاده گر. بعدم به همه زنگ زد. منم خواستم دفاع کنم زنگ خواهرشوهرم زدم. 

راستی این وسط جاریمم کلا حرفاش رو کتمان کرده بود به اونا گفته بود که ناراحت نشده. 



همه حمله کردن به من که ما شرایطمون بد بود و تو شکاکی و برادر ما خوبه و فلان. هر چی هم میگفتم بابا من مشکلم با شوهرم یه روزه رفع شد فقط صحبتمون این بود که چرا تو جمع همچین حرفی زده دفعه دیگ هواسش رو جمع کنه درباره ما صحبت میکنه 

الان خیلی استرسی ام. یادم میافته یجور استرسی میشم. 

میگم کاش اصلا به شوهرم نگفته بودم. 

وای خیلی دلچرکین شده بودم. 

میگم الان انگ شکاکی زدن بهم و انگ دروغ و سواستفاده و دو بهم زنی. 



ولی بخدا قصد من اینا نبود. 


از روبرو شدن باهاشون هراس دارم

همش میگم شاید من جملش رو اشتباه شنیدم. 

چون ترکی گفت 

امیر دا با گَلِن دن خوب اده. یعنی با عروسه

میگم نکنه گفته: امیر دا بولارِن دن خوب اده. یعنی با اینها


اینهارو وقتی بعدها قسم بچش خورد تو ذهنم میاد ولی تو اون لحظه به چیزی که شنیدم شک نداشتم. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز