سلام دوستان من دوتا دختر دارم یکی چهارساله ویکی یکسالو نیمه،از صبح باهاشون درحال سروکله زدن هستم،جفتشونم تو سنی هستن که خیلی انرژی میخواد که باهاشون تا کنی،خلاصه بگم جفتشونم سرما خوردن و بشدت نقنقو شدن،از صبح خودمو کشتم که چیزی بخورن ضعف نکنن ،عصر دوساعت خوابوندمشون و به سرعت به کارای خونه پرداختم،اشپزی و گرد گیری و....تا عصر دیگه هلاک شدم خلاصه ساعت۸ شوهرم اومدش دختر بزرگم شروع کرد باکوچیکه رقابت کردن هردوشونم گریه و جیغ میزدن شوهرمم بدون اینکع یکیشونو اروم کنه یا حرکتی بکنه که اونا سرگرم شن همینجوری داشت حرف میزد(البته اینم بگم این اتفاقا سر سفره افتاد همسرم شامشو خورد کشید عقب و اون دوتا شروع کردن)کوچیکرو بغلم کردم یکم غذا دادم ولی چون سرماخورده دماغش کیپ بود بشدت بالا اورد دختر بزرگمم همینجوری گریه میکرد که بابا منو دعوام کرد خودشو انداخته بود بغلم منم حرصم درومد گفتم اه لعنت به این زندگی این دیگه چه وًضعشه،بعدش گفتم همنجوری داری حرف میزنی خب یکیشونو اروم کن دیگه پنج دقیقه نگه دار حداقل شاممو بخورم،پاشد رفت متکاشو برداشت وای فای و روشن کرد و رفت تو قیافه،قرار بود بعداز شام بریم خیابون دسته واینا ببینیم دختربزرگم گیر داد بابا بریم اونم قیافه گرفته واسه بچه چهار ساله که نمیام با مادرت برو منم دوتاشونو برداشتم رفتیم خیابون یه ساعته برگشتیم ،الان بگین واقعا مقصر من هستم یا اون؟خب واقعا خسته م از صبح دوسه شبه بخاطر بچه ها نخوابیدم ،ینی واقعا حرفم بد بود که اینجوری واکنش نشون داد ببخشید یکم جسته گریخته تعریف کردم اعصابم خورده تمرکز ندارم
راستش نزدیک پریودمم هستش خیلی بهم میریزم تو این دوران همیشه م به همسرم میگم مراعات کنه ولی میگه چشم بدون اینکه رفتارشو تغیر بده خیلی خودمو کنترل میکنم ولی بعضی وقتا مثل امروز کم میارم واقعا
حق میدم بهت من که یدونه دارم دیوونه میشم
شباهمک شوهرم میادعین بچه ها سرش توبازی های گوشیه
منم مثل شمرالذلجوشن نگاش میکنم😂😂
البته حق بده اوناهم سرکارمیرن خستن
خیلی سخته امکانش نیست بچه ها مهد برن؟
اخه هرشب باید بهش بگم ،نمیشه که اینجوری خب محبت و توجه پدر چی میشه این وسط،همسرم پرستاره دو سه شبم در هفته نیس،حالا وقتایی ام که هست حداقل باید با بچه ها وقت بگزرونه که
نه تی تی جون جفتشونم بشدت به خودم وابسته هستن
نه حق با شما بود واقعا. تقصیر مردا هم نیست نمیتونن درک کنن فک میکنن بچه ها خودبخود بزرگ میشن نباید کاریشون داشت
تالبیسش جان من براش توصیح میدم همه چیرو نمیدونم چرا درک نمیکنه،حداقل قهرم نکنه مثل بچه ها بخدا دیگه توانشو ندارم بچه بازی یکی دیگه رو تحمل کنم
دختر بزرگت چهارسالشه دیگه ادم له میشه زیر بار یکیش دس تنهایی
بنظرم کم کم وابستگیشونو کم کن
هم اینکه از مسئولیت های راحت شروع کن بده شوهرت
مثلا بند کفش بستن رو به دخترت اون یاد بده
یا موقع شام پیش همسرت بشینه تا همسرت هم عادت کنه
خودت هم اگه واسه گرد گیری نمیرسی نیروی خدماتی بیار هفته ای یکی دوبار
تی تی جان بخاطر مشکلات اقتصادی همسرم دوشیفت کار میکنه ببشتر وقتا نیستش،منم روزایی که نیس واقعا استانه صبرم خودبخود بالا میره و با بچه ها به نحو احسن رفتار میکنم ،ازین ناراحتم چرا همسرم واسه بچه هاش در حد نیم ساعتم وقت نمیزارع،بخدا روزایی که خیلی خستس تا میاد غذاشو میدم پازل و کتاب داستان میارم مشغولشون میکنم که اونم استراحت کنه ولی روزایی که مثل امروز شیفتش سبکه و من حالم خوب نیس انتظار مراعات کردنشو دارم خب حرف من اینه بجای اینکه گوشی بگیره دستش بچشو بغر کنه چی میشه مگه
کاراای خونه رو همیشه وقتی بچه ها خوابن انجام میدم مشکلم کار خونه و اینا نیس،فقط ازینکه درک متقابل نداره ناراحتم خب منم ادمم یکم بدخلقی رو عادیه داشته باشم که
