من به شوهرم میگم حداقل هر سال پول 10 متر خونه پس انداز کنیم
اما واقعیت باید از خرید ملک کوچیک شروع کنی
چون پول همون پول باقی میمونه اما ملک میاد روش
زندگی من سالهای سال درگیر بدبیاری و مشکلات متعدد و ..بود.تلاشم زیاد بود و جوابم کم..دست به طلا میزدم خاک میشد..یه شب از ته دل، از اون ته ، ته از خدا خواستم فقط بهم نشون بده چرا؟ و نشون داد....نذرهای ادا نشده..یه دفتری برداشتم تمام نذرهایی که ادا نکرده بودم رو نوشتم ، به ازای نذرهایی هم که فراموش کرده بود یه ختم ۱۲۴,۰۰۰ صلوات برداشتم و شروع کردم به ادای نذرهام..دونه به دونه رو ادا کردم. سخت بود، زیاد بود، اما اداش کردم..خدا رو شاهد میگیرم که ورق زندگیم برگشت..نمیگم یه شبه پولدار شدم و به عرش رسیدم و ...اما مشکلاتم نصف شد، بدبیاری هام تموم شد و جواب زحماتم رو گرفتم..الان اگر نذری کنم همون لحظه یاداشت میکنم و از همون لحظه شروع میکنم به ادا کردنش..نمازام سر وقته و تاثیرش رو تو زندگیم تو هر ثانیه دارم میبینم...این تجریه زندگی منه..بزرگترین تجربه..داستان کاملش تو تاپیکام هست..
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ارث برسه با ضرب و زور و وام بتونیم خونه مون رو تکمیل کنیم.
در غیر این صورت با تمام زوری که بزنم فقط میتونم سالی صد تومن پس انداز کنم. نهایت صد و بیست تومن. اونم که چیزی نیست تو این تورم. اونم میدم طلا میخرم. ولی بازم کافی نیست
اگه ایشالا دولت هرچی زودتر زمین مسکن ملی بده و زودتر شروع به ساخت کنیم یک سال تا یک سال و نیم دیگه ایشالا
تازه وارد نیستم تعلیق شدم بخاطر حرف سیاسی 🫥بیا کمی زندگی کنیم 🙂 به دنیا آمدیم برای همین کار ✨و همه کار کردیم جز زندگی...🫠 من، دختر روزای تنهایی ، با قلب تازه جنگیدم ، از غصه فردا نگو با من روزای از این بدترم دیدم...🥹
مثلن خواهرو دو سال پیش یه محله دورتر یه خونه خرید با قرض و قوله
دو سال وایساد قرض و قوله رو داد
الان همون خونه دو برابر شده
میخواد بفروشه یه چیزی بزاره روش اینجا خونه بگیره
در حالی که پول اون خونه رو هر جا سرمایه گذاری میکرد دو برابر نمیشد
زندگی من سالهای سال درگیر بدبیاری و مشکلات متعدد و ..بود.تلاشم زیاد بود و جوابم کم..دست به طلا میزدم خاک میشد..یه شب از ته دل، از اون ته ، ته از خدا خواستم فقط بهم نشون بده چرا؟ و نشون داد....نذرهای ادا نشده..یه دفتری برداشتم تمام نذرهایی که ادا نکرده بودم رو نوشتم ، به ازای نذرهایی هم که فراموش کرده بود یه ختم ۱۲۴,۰۰۰ صلوات برداشتم و شروع کردم به ادای نذرهام..دونه به دونه رو ادا کردم. سخت بود، زیاد بود، اما اداش کردم..خدا رو شاهد میگیرم که ورق زندگیم برگشت..نمیگم یه شبه پولدار شدم و به عرش رسیدم و ...اما مشکلاتم نصف شد، بدبیاری هام تموم شد و جواب زحماتم رو گرفتم..الان اگر نذری کنم همون لحظه یاداشت میکنم و از همون لحظه شروع میکنم به ادا کردنش..نمازام سر وقته و تاثیرش رو تو زندگیم تو هر ثانیه دارم میبینم...این تجریه زندگی منه..بزرگترین تجربه..داستان کاملش تو تاپیکام هست..
اونو که خورده دایی جان. از پدرم امیدی ندارم چیزی بهم برسه. مونده ی پدرشوهر که اگه اون ی ذره زمین رو نذاره سر وافور بکشه. شاید امیدی باشه. ولی نیست. همه ی بچه هاش میدونن این زمین هارو باد میده. بعدم نمیشه منتظر باشی ببینی طرف کی میمیره ارثش رو بخوری. ما داریم تلاش میکنیم ولی فقط درجا زدن بیخوده