من وقتی دانش آموز بودم و کنکور داشتم حوالی همون17/18سالگی اکثر خاستگارام کارمند بودن یکی پرستار بود یکیشون مهندس بود یکی نظامی بود
مامانم به من ابدا نگفت که مثلا ذهنم مشغول نشه اما خب من میفهمیدم(اصولا اون خانواده ها بدرفتاری میکردن با من و من از همه جااا بیخبر یا اینک نگاهای خاص میکردن بهم)
گذشت اقا ما شد 21سالمون دانشجو شدیم 🤐🫠مامانم الان مدام داره از ازدواج دانش آموزاش میگه. برا من دعا میکنه ازدواج کنم و...(تو یکسال اخیر اصلا و ابدا خاستگار سنتی نداشتم)
بعدم مدام میگه تو باید با کارمند ازدواج کنی من نمیزارم با کسی ک شغلش ازاده ازدواج کنی و.../ببخشید من منظوری ندارم فقط دارم منتقل میکنم/
چندبار دوست داشتم بگم چرا بااونا که خودت دوست داشتی اونموقع نگفته رد کردی الان ارزوی همونارو میکنی...(مگه زندگی من نیست مگه من نباید تصمیم بگیرم اخه 🥺