هفته پیش پنج شنبه نامزدم(عقدیم)دعوامون شد
دوستم چند باری دعوتم کرد ناهار ولی نرفتم چون نامزدم دوست نداره کلا من دوستی ندارم که باهاش رفت آمد کنم فقط همین یدونه است که خیلی صمیمی هستیم و فایل صمیمی هم هستیم پنج شنبه گفت حداقل بیا خونه مامانم که همو ببینیم دلم برات تنگ شده گفتم باش به نامزدم گفتم برمگفت نه گفتم منو خراب نکن و هب گفتم برم گفت نه دوسنت بیاد منم گفتم اون حامله است سخته خلاصه بعدش چند بار داد زد باشه برو برو برو دیگه خدافسی کرد منم رفتم تازه یه ساعت بود رفته بودم زنگ زد پاشو برو خونه بهش گفتم تازه اومدم یه ساعت دیگه میرم گفت نه بایید ده دیقه ای خونه باشی منم پیش دوستم نمیخواستم معلوم کنم هی گفتم باشه یه ساعته میرم...
بیاین بقیه اشو بگم