از اول عید یه چیزیو از دست دادم که توش پر اطلاعات بود که هجوره نیازم بود همش از خدا میخواستم ازم نکیرش که گرفت
مهمترین فرد زندگیم از دادم وسط ازمونای نهایی
تو پریودی اون وضعیت با گریه میشستم درس میخوندم
مامانم حالش بد شد یه هفته تو بیمارستان میگفتم خدایا تو که میبیتی وضعو بزار رفتم ازین بیمارستان بیرون قبول شده باشم...
اینم که نشدم حالم دیونه.وار بده دیگه نمیتونم تحمل کنم
از گریه رگ پام گرفته حالت تهوع ...