چرا برای زندگی و پیشرفتتون تلاش نمیکنید شماها آخه
من تو ۱۸ سالگی ازدواج کردم با کسی ک حتی تا لحظه عقد ندیدمش ،وقتی عقد کردیم نزاشت درس بخونم ،نزاشت بیرون برم،نزاشت با فامیل رفت و آمد کنم ،نزاشت گواهینامه بگیرم کلا نمیزاشت نفس بکشم اما من هر روز ب زبون میگرفتم ،هر روز بهش میگفتم عاشقتم و قسم میخورم تا ابد ن بهت خیانت میکنم و ن تنهات میزارم ،چهار سال گذشت تا بلاخره گذاشت درس بخونم با هزار بدبختی با وجود یه بچه شروع کردم ب درس تو خونه میخوندم میرفتم سر جلسه امتحان میدادم ،دیپلم کرفتم باز گفت حق دانشگاه نداری دوباره نزدیک دوسال اینو ب زبون کرفتم تا کذاشت دانشگاه ثبت نام کنم رفتم دانشگاه لیسانسم با بدبختی گرفتم بماند اپن چهار سال دانشکاه چی کشیدم از دست این مرد اما نزاشتم پیرم کنه ،نزاشتم زندگیم سیاه کنه انقد قوی کردم خودمو ک دیگه جرات نداره بگه حق نداری فلان کنی