سلام من بیست و پنج سالمه تا هجده سالگی که ازدواج نکرده بودم یه آدم شاد و درسخون و سالم بودم ولی الان بعد ۷سال یه آدم دیگه شدم درسمو ول کردم و تن به ازدواج اجباری با یه آدم بداخلاق و معتاد دادم که هیچوقت درکم نکرد هیچوقت تلاش نکرد که دوستش داشته باشم و آواره ی شهر غریبم افسردگی شدید دارم و بواسطه زندگی تو بدترین خونه ها وسواس برام پیدا شد دندونام ریختن حتی دندونای جلومم با وجود رسیدگی عصب کشی شدن موهام داره سفید میشه لرزش دست دارم گردن درد برام پیدا شده قندم لب مرزه و هر روز کلی قرص اعصاب مصرف میکنم تبدیل شدم به یه ربات که فقط بخاطر دخترم سرپام که اونم تو این زندگی روح و روانش نابود شد
حس میکنم پیر شدم خیلی شکسته شدم خستم:)))