سه ماه تابستون چون بیکارم منشی باشگاه شدم صاحب باشگاه یه خانم خیلی پولداره که باشگاه بالای خونشه کلا وضعشون توپه توپه تعریف میکرد اره امروز از گرما هلاک شدم رفتم بیرون زنگ زدم شوهرم ناهار بخره ناهارم خوابیده خوردم از بس میگرنم درد میکرد و اینا ی ساعت پیش ک اومدم خونه مامانم از سرکار اومد اونم تو مغازه کمک دست ی خانومه دیدم خوابیده دندونش رو کشیده تو خواب گریه کرده بود😭😭😭از اتاق ک اومدم بیرون دیدم نشسته سیب زمینی رنده میونه با اون حالش شام درست میکنه ک بابام بیاد و گریه میکنه میگم چرا گریه میکنی میگه از بی پولی از بی کسی از کار زیاد از مریضی و درد دندون اگه ماهم وضعمون اونجوری توپ بود مامان منم مثل این خانوما زنگ میزد و غذا سفارش میداد.
ما وضعمون خیلی بد نیست منظور منم غذا سفارش دادن و اینا نیست چون هرچند وقت ی بار خب آدم بیرون غذا میخوره
ولی میخام بگم پول تو جزئیات هم حتی اثر میذاره رو همین جزئیات کیفیت زندگی رو بالا میبره