من یه دختر خاله دارم که متولد 82 هست با یه وکیل متولد 69 دو سال دوست شد.. پسره اول نمیخواست بگیرتش ولی با تهدید خانواده خالم و اینکه دختر عموی همین دختر خالم تو دوران نامزدی به خاطر نامزدش خودکشی کرد ترسید و مجبور شد بیاد جلو، بعد دو سال نامزد خلاصه چند ماه پیش عروسی گرفتن.
خاله م یه عروسی مفصل برا دخترش گرفت. بهترین جهیزیه رو داد که مثلا جلو خانواده پسره کم نیارن. چون روستا زندگی میکنن خیلی از خوارو بار مورد نیاز اینارم خودش میده که دخترش سر بلند باشه.
بعد من که ازدواج کردم همسرم خیلی به لحاظ اسم شغلی مثل داماد خالم نیست گرچه اصن نمیدونم تو شهر کوچیک درآمد یه وکیل چقدره. اما خب درآمد هر دومون خوبه.
امروز شنیدم داییم توی یه جمعی شوهر منو با داماد خالم مقایسه کرده. با حالت مسخره کردن گفته فلانی(من) این همه درس خوند، کار کرد اخرشم اینطوری شوهر کرد
حقیقتا دلم شکست. از اینکه آدم مستقلی بودم و از 15 سالگی به فکر شوهر کردن نیافتادم تا به یه نفر که سن خر پیغمبرو داره ازدواج کنم و برداشت فامیل ازم اینه واقعا ناراحت شدم.
از طرف دیگه همسرم بهترین اخلاقو داره که کل مردای فایل مارو جمع کنی یه انگشت کوچیکه ش هم نمیتونن بشن.
خلاصه بدجوری عصبی شدم حتی نمیتونم کار بکنم