من مادرشوهرم چند روزه اینجاس بعد احترامشم میگیرم دیشب ظرفارو شستم دلپیچه داشتم رفتم تو اتاقم یکم منچ کردم که حالم بهتر شه یهو شوهرم اومد منم از برنامه منچ خارج شدم با یه لحن بدی گفت چرا اینجا نشستی چرا سرت تو گوشیه گفتم دلم درد میکنه رفتم تو پذیرایی نشستم گوشیم رو زمین بود برداشت زیرو روش کرد بعد گفت گوشی لمسی میخوای چیکار نوکیا ساده بگیر دستت منم ساده رو آوردم که خطمو بندازم توش نذاشت اینقد این کارش بهم برخورد داشتم سکته میکردم با این شکاکیش من که جز منچ کاری نکردم و حتی گفتم میخوای خطمم ببر ولی هیچوقت نمیبخشمش دادمش دست خدا