من یه مقدار پول دستش دارم و قراره که با خواهرش شریکی زمین بسازیم و هرکس واحد خودشو برداره
کارهای جوازش انجام شده
غروب من هرچی ازش پرسیدم که کی قولنامه ای چیزی به اسم من میزنید که
همین حرفم رو توجه نکرد.و من چندبار پرسیدم. بحثمون شد در حد دعوا و دست روم بلند کرد و بماند بقیه اش
الان
اومده و مدام باصدای بلند میگه گدا معتبر شود از خدا بیخبر شود
داره حرصم میده دوباره بحث کنیم. من اومدم اتاق درم بستم