بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
وصیتنامه آهنگین کوروش بزرگ: منم کوروش وپادشاه جهان به شاهی من شادمان مردمان به بابل درآمد سپاهی زمن رها کردم این سرزمین راز مرگ به بابل چو وارد شدم بی نبرد سپاه من آزار مردم نکرد من برده داری برانداختم به کارستمدیده پرداختمکسی رانباشد به کس برتری برابر بود مسگر و لشکری پرستش به فرمانم آزادشد معابد دگرباره آبادشد به دستورمن صلح شدبرقرار که بیزاربودم من ازکارزار میان دو دریا در این سرزمین خراجم دهدشاه وچادرنشین زنو ساختم شهر ویرانه را سپس خانه دادم به آواره ها مرا در جهان هدیه آرامش است به گیتی شکوفایی و دانش است چو روزی مرا عمر پایان رسید زمانی که جانم ز تن بر کشید نه طاغوت باید مرا در بدن نه با مومیایی کنیدم کفن که هر بند این پیکرم بعد از اینشود جزئی از خاک ایران زمینکه هر بند این پیکرم بعد از این شود جزئی از خاک ایران زمین. زنده باد خاک پاک ایران زمین💚🤍❤️ زنده باد خلیج همیشه پارس🌊🌊🌊🌊🌊🌊 زنده باد زبان اصیل پارسی❤️❤️
اقتضای سنش همینجور ک تو دوسه ماهی دستشون کشف میکنن همش تو دهنشون میکنن یا توی ۶یا ۷ماهگی پاشون کشف میکنن میخورن تو این سن هم آلت تناسلیشون براشون جلب توجه میکنه میخوان ببینن چیه کلن یکی از مراحل شناختی بچس و طبیعیه نگاه شما نباید نگاه جنسی باشه یا سرزنشش کنین ک جواب عکس میده شما باید ندید بگیری این حرکتشو لازم نیست دستشو بگیری ک اینکارو نکنه از پوشکش گرفتی حتمن براش لباس زیر بپوشون
وقتی از پوشک بازش میکنی، تازه با اونجاست آشنا میشه، خوشش میاد
حساسیت نشون نده ، یکوقت ضربه روحی نخوره ، کم کم رها می کنه
بچه جاریم اضطراب داره تا شش سالگی میگرفت ، تازگی رها کرده
احمقها به همین راحتی اداره میشونداستالین دیکتاتور روسیهً ،خواست که برای او مرغی بیاورند او آنرا گرفت در حالیکه با یک دست آنرا میفشرد با دست دیگر شروع به کندن پرهای آن مرغ کرد مرغ از درد فریاد می زد و سعی می کرد از هر راه ممکن فرار کند. پس از پایان کار به یارانش گفت: "حالا ببینید چه اتفاقی میافتد" او مرغ را روی زمین گذاشت و چند دانه گندم جلوی او ریخت و از او دور شد همکارانش دیدند که مرغ بیچاره در حال درد و خونریزی او را دنبال میکند استالین با دانههای گندم ، مرغ را به هر گوشه از اتاق بسمت خود میکشید در همه این مراحل مرغ پی در پی ، او را تعقیب میکرد و قدم به قدم همراه او بود!!استالین گفت:مشاهده میکنید که مرغ با وجود تحملِ تمام دردهایی که من برای او ایجاد کردم؛ به دنبال من میآید احمقها به همین راحتی اداره میشوند!